نام کتاب : الكافي ( الروضة من الكافي ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الكليني جلد : 1 صفحه : 161
چگونه جنگ سركش بتواند از من انتقام كشد . كه من چون اشتر دو ساله و نيش زده ( در كمال نيرومندى ) هستم . براى چنين روزى مادر مرا زائيده خالد گفت : دشمن خدا دروغ گفته چون برادرزادهء من از او دليرتر بوده و مقصودش خالد بن وليد بود ، چون مادر خالد بن عبد الله امير مكه قشيرى بوده ( و خالد وليد نيز از آن قبيله بوده است ) . واى بر تو اى قتاده كه بوده كه ميگفت : « بوعدهام وفا دارم و از حسب خويش حمايت كشم » ؟ قتاده گفت : خدا كار امير را اصلاح كند ، اين شعر مربوط بآن روز نيست ، اين شعر مربوط بجنگ احد است هنگامى كه طلحة بن ابى طلحة براى جنگ بيرون آمد و فرياد ميزد و مبارز ميطلبيد هيچ كس بجنگ او نيامد ، طلحة گفت : شما چنين پنداريد كه با شمشيرهاى خودتان ما را بدوزخ مىفرستيد و ما با شمشير هامان شما را ببهشت ميفرستيم پس يكتن از شما بجنگ من آيد تا مرا با شمشير خود بدوزخ فرستد و من او را با شمشير خويش ببهشت روانه كنم ، پس على بن ابى طالب عليه السّلام بجنگش آمد و ميگفت : منم فرزند كسى كه دو حوض ( در كنار زمزم براى سقايت حاجيان ) داشت يعنى عبد المطلب ، و فرزند هاشم كه در سال قحطى مردم را خوراك ميداد . وفا كنم بوعدهام و از حسب خويش حمايت كنم خالد - لعنة الله - گفت : بجان خودم دروغ گفته و بخدا ابو تراب چنين نبوده . قتاده گفت : اى امير اجازه بده برگردم . پس آن پيرمرد برخاست و مردم را كنار ميزد و ميگفت : بخداى كعبه قسم كه اين مرد بيدين است ، بخداى كعبه كه اين مرد بيدين است !
161
نام کتاب : الكافي ( الروضة من الكافي ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الكليني جلد : 1 صفحه : 161