responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الخصال ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 340


مىپرستى پدرم مرا دانشى عنايت شده است كه ترا آن نيست از من پيروى كن تا تو را براه راست رهبرى كنم پدرم شيطان را نپرست كه شيطان در بارگاه خداى رحمان پروندهء بسيار سياهى دارد پدرم من ميترسم كه تازيانهء عذاب خداى مهربان بر تو فرود آيد و تو دوست و هم مسلك شيطان گردى ، و ديگر كردار بد ديگرى را با كار خوب پاسخ گفتن ، و اين چنان بود كه چون پدرش باو گفت اى ابراهيم مگر از خدايان من تو روى گردانى ؟ اگر از اين كار باز نايستى حتما سنگسارت ميكنم ديگر نزد من مباش و دير زمانى از من دور باش او در پاسخ پدرش فرمود من بهمين زودى آمرزش تو را از پروردگار خود خواهم خواست كه ميدانم او را با من نظر مهر و عطوفت است .
ديگر توكل آن جناب است و بيان اين مطلب در آيهء شريفه است كه مىفرمايد خدائى كه مرا آفريده است هم او راهنماى من است همان خدائى كه مرا از گرسنگى و تشنگى نجات مىبخشد و چون بيمار گردم شفايم دهد خدائى كه مرا مىميراند و سپس زنده‌ام ميكند خدائى كه چشم طمع من در روز جزا بآمرزش گناهم بسوى او است .
سپس منصب قضاوت و انتسابش بمردمان شايسته آنجا كه عرض ميكند پروردگارا بمن منصب قضاوت را ارزانى دار و مرا به شايستگان به پيوند .
مقصودش از شايستگان آنانى است كه بجز بحكم خدا قضاوت نكنند و پايهء قضاوت آنان نه آراء شخصى و نه قياسهاى بىمورد است ابراهيم از خداوند اين درخواست را بدين منظور كرد تا حجتهاى الهى كه

340

نام کتاب : الخصال ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 340
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست