responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 99


7 - امام صادق « ع » فرمود اى مدرك خدا رحمت كند بنده اى را كه دوستى مردم را براى ما جلب كند آنچه ميفهمند براى آنها حديث كند و آنچه منكرند وانهد .
8 - امام صادق « ع » فرمود داود « ع » يك روز بيرون رفت و زبور ميخواند هر وقت داد ذبور ميخواند كوه و سنگ و پرنده و درنده اى نبود كه با او هم آواز نشود ، ادامه داد تا بكوهى رسيد و اتفاقا بالاى آن كوه پيغمبرى بنام حزقيل مكان داشت چون سنگ كوهها و آواز درندگان و پرندگان شنيد دانست كه داود است داود گفت اى حزقيل اجازه ميدهى بالاى كوه نزد تو آيم ؟ گفت نه داود گريست خداى عز و جل بحزقيل وحى كرد اى حزقيل داود را سرزنش مكن و از من عافيت بخواه حزقيل برخاست و دست داود را گرفت و او را بالا رد داود گفت اى حزقيل هرگز قصد خطا كردى ؟ گفت نه گفت دچار عجب و خود بينى شدى از عبادت خداى عز و جل ؟ گفت نه گفت دل بدنيا دادى و از شهوت و لذتش خواستى ؟
گفت آرى بسا اين بدلم گذشته گفت وقتى اين خيال تو را گرفته چه كردى ؟ گفت وقتى چنين شده ميان اين دره رفتم و عبرت گرفتم گفت داود پيغمبر بدان دره رفت در آنجا تختى از آهن بود و بر زير آن كاسه سر پوسيده و استخوانهاى از ميان رفته و لوحى از آهن كه توشته اى داشت داود آن را خواند اين بود ، من اروى پسر سلم هستم هزار سال سلطنت كردم ، هزار شهر ساختم ، هزار دختر

99

نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 99
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست