نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 97
چون راز من ، فرزندانت فرزندان منند تو وعدههاى مرا عمل كنى و حق با تو است و حق بر زبان تو است و بر دلت و ميان دو ديده ات ايمان با گوشت و خونت آميخته چنانچه با گوشت و خونم آميخته و دشمن تو سر حوض بر من وارد نشود و دوست تو پنهان نگردد تا بهمراه تو سر حوض آيد گويد على « ع » برو در افتاد و سجده كرد و گفت حمد خدا را كه بمن نعمت مسلمانى داد و بمن قرآن آموخت و مرا محبوب خير البريه نمود كه خاتم پيغمبران و رسولانست از احسان و تفضل خودش بر من گويد پيغمبر « ص » فرمود اگر تو نبودى مؤمنان پس از من شناخته نميشدند . 2 - ابن عباس بيكى از مجالس قريش ميگذشت كه بعلى « ع » دشنام ميدادند بقائد خود گفت آنان چه ميگويند ، گفت بعلى دشنام ميدهند گفت مرا نزد آنها ببر چون بر سر آنها ايستاد گفت كدام شما بخدا دشنام دهد ؟ گفتند سبحان الله هر كه بخدا دشنام دهد شرك بخدا آورده ، گفت كدام شما برسول خدا « ص » دشنام دهد ؟ گفتند هر كه برسول خدا « ص » دشنام دهد كافر است گفت كدام شما بعلى بن ابى طالب دشنام دهد گفتند بسا باشد گفت خدا را گواه گيرم و براى او اداى شهادت كنم كه محققا از رسول خدا « ص » شنيدم ميفرمود هر كه على را دشنام دهد مرا دشنام داده و هر كه مرا دشنام دهد خدا را دشنام داده و بقائد خود گفت وقتى بآنها چنين گفتم چيزى گفتند ؟ گفت چيزى نگفتند گفت چهره آنها را چگونه ديدى ؟ گفت با چشمانى سرخ بتو نگاه كردند چون نظر نره بزها بكارد قصاب گفت ديگر بگو ،
97
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 97