responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 82


مجلس نوزدهم - روز جمعه هشت روز بآخر رمضان 367 مانده 1 - امام ششم « ع » فرمود همسايگان ام ايمن خدمت رسول خدا آمدند و عرضكردند يا رسول الله براستى ام ايمن ديشب از گريه نخوابيده و پى درهم گريست تا صبح شد رسول خدا « ص » فرستاد ام ايمن خدمتش آمد باو فرمود ام ايمن خدا ديده ات را نگرياند همسايگان آمدند و بمن گزارش دادند كه تو همهء شب را گريستى خدا ديده گانت را نگرياند چرا گريستى ؟ فرمود يا رسول الله خواب هولناكى ديدم و همه شب را گريستم ، رسول خدا فرمود خوابت را بمن بگو كه خدا و رسولش بهتر ميدانند ، گفت بر من سخت است كه آن را بگويم ، فرمود خواب چنان نباشد كه تو ديدى آن را براى رسول خدا بگو عرضكرد در اين شب بخواب ديدم كه گويا عضوى از بدنت در خانه من افتاده است رسول خدا فرمود آسوده بخواب فاطمه‌ام حسين را ميزايد و تو او را پرستارى كنى و در آغوش گيرى و باين مناسبت يكى از اعضاى من در خانه تو باشد چون فاطمه « ع » حسين را زائيد و روز هفتم شد رسول خدا « ص » دستور داد سرش را تراشيدند و به وزن مويش نقره صدقه داد و عقيقه اش كرد و ام ايمن او را آماده نمود و در برد رسول خدا پيچيد و نزد رسول خدا « ص » آورد و رسول خدا « ص » فرمود مرحبا

82

نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 82
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست