responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 69


رفعت در درگاه خدا دارم مأمون گفت من در نظر دارم از خلافت منعزل شوم و آن را بتو واگذارم و با تو بيعت كنم حضرت فرمود اگر اين خلافت از تو هست و خدايت عطا كرده روا نباشد جامه اى كه خدايت پوشيده بكنى و آن را براى ديگرى گذارى و اگر خلافت از تو نباشد روا نباشد چيزى كه از تو نيست بمنش دهى مأمون گفت يا ابن رسول الله بناچار بايد اين امر را بپذيرى فرمود بدلخواه هرگز نپذيرم چند روزى به آن حضرت اصرار كرد تا نوميد شد از قبول او و گفت اگر خلافت را نپذيرى و بيعت مرا نخواهى بايد ولى عهد من باشى و پس از من خلافت از آن تو باشد حضرت رضا فرمود بخدا پدرم از پدرانش از امير مؤمنان از رسول خدا « ص » براى من باز گفت كه من بزهر پيش از تو مظلومانه از دنيا ميروم و فرشته‌هاى آسمان و فرشته‌هاى زمين بر من ميگريند و در زمين غربت كنار هرون الرشيد مدفون ميشوم مأمون گريست و عرضكرد يا ابن رسول الله تا من زنده‌ام كى تو را ميكشد و قدرت بر بدى كردن بتو دارد ، فرمود اگر بخواهم بگويم كه مرا ميكشد توانم گفت مامون گفت يا ابن رسول الله مقصودت از اين گفتار اينست كه خود را سبك بار كنى و اين امر را از خود بگردانى تا مردم بگويند تو در دنيا زاهدى حضرت رضا فرمود بخدا از گاهى كك پروردگارم عز و جل مرا آفريده دروغ نگفتم و بخاطر دنيا زهد نفروختم و من ميدانم مقصود تو چيست ؟ مامون گفت مقصودم چيست ؟ فرمود در امانم راست بگويم ؟ گفت در امانى فرمود مقصودت اينست كه مردم بگويند على بن موسى زاهد در دنيا نبود و بلكه دنيا نسبت باو بيرغبت بود آيا نمىبينيد كه بطمع خلافت قبول ولايت عهد كرد

69

نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 69
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست