نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 481
گفت اين پيغمبرى كه مبعوث شما است ميخواهم ، گفت با او چه كارى دارى ؟ گفتم باو ايمان آورم و او را تصديق كنم و فرمانش برم ، ابو طالب گفت گواهى ميدهى كه جز خدا معبود حقى نيست و محمد رسول خداست گويد گفتم آرى اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله ، گفت درست است منهم همين را ميگويم ، گويد مرا بخانه اى برد كه جعفر بن ابى طالب در آن بود من وارد شدم و سلام كردم و جواب داد و فرمود چه حاجتى دارى ؟ گفتم پيغمبر مبعوث ميان شما را ميخواهم ، گفت باو چه كار دارى ؟ گفتم ايمان آورم و تصديق كنم و اطاعتش كنم ، شهادتين را بمن تلقين كرد و ادا كردم و مرا بخانه اى برد كه حمزة بن عبد المطلب در آن بود و او هم همين گفته را با من در ميان نهاد و پس از اعتراف مرا بخانه اى برد كه على بن ابى طالب در آن بود و بعد از سلام و جواب همان گفتهها را در ميان نهاد و بعد از اعتراف من مرا نزد رسول خدا ( ص ) برد و نور اندر نور بود و بعد از سلام و جواب همان گفتهها را بميان آورد و بعد از اخذ اعتراف بشهادتين فرمود منم رسول خدا . اى ابو ذر ببلاد خود برگرد كه عموزاده ات مرده است مالش را دريافت كن
481
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 481