responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 349


مجلس پنجاه و ششم - سه شنبه هشتم ربيع الآخر 368 1 - فضيل بن يسار گويد صبح روزى كه زيد بن على در كوفه خروج كرد من خود را باو رساندم و شنيدم كه ميگفت كسى كه از شما مرا در نبرد با نبطيهاى شام كمك دهد ؟ بحق آنكه پيغمبر را بشير و نذير مبعوث كرده هيچ كس نباشد كه مرا در نبرد آنها كمك كند جز آنكه روز قيامت دستش را بگيرم و باذن خدا او را ببهشت برم گويد چون كشته شد من يك شترى كرايه كردم و بمدينه رفتم و خدمت امام صادق ( ع ) رسيدم با خود گفتم خبر شهادت زيد را باو ندهم كه بر او بيتابى كند چون خدمت او رسيدم بمن فرمود اى فضيل عمم زيد چه كرد ؟ گويد گريه گلويم را گرفت گفت او را كشتند ؟ گفتم آرى بخدا او را كشتند گفت بدارش زدند ؟ گفتم آرى بخدا بدارش زدند شروع بگريه كرد و اشكش بر دو گونه اش مانند مرواريد ميغلطيد سپس فرمود اى فضيل با عمويم در نبرد با اهل شام شركت كردى ؟ گفتم آرى گفت چند تن از آنها كشتى ؟ گفتم شش تن ، گفت شايد در قتل آنها شك داشتى گويد گفتم اگر شك داشتم كه آنها را نميكشتم شنيدم فرمود خدا مرا در اين خونها شريك كند بخدا عمويم و يارانش زيد شهيد در درگذشتند بمانند على بن ابى طالب و يارانش .

349

نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 349
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست