responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 335


را از آن زنده ميكند .
10 - عون بن عبد الله گويد من با محمد بن على بن الحنفيه در آستان خانه اش بودم كه زيد بن حسن باو گذشت و چشمش باو افتاد و سپس گفت از اولاد حسين زيد بن على نامى كشته شود و در عراق به دار رود و هر كه بروى او نگرد و او را يارى نكند خدايش برو در دوزخ اندازد .
11 - زياد بن منذر گويد من نزد امام باقر ( ع ) نشسته بودم كه زيد بن على آمد چون چشم امام بر او افتاد كه مىآيد فرمود اين سروريست در خاندان خود و خونخواه آنانست ، بسيار نجيب است مادرى كه تو را زاده است اى زيد .
12 - ابى حمزه ثمالى گويد من بحج رفتم خدمت امام چهارم رسيدم بمن فرمود اى ابى حمزه برايت نگويم خوابى را كه ديدم ؟ خواب ديدم گويا ببهشت رفتم و حوريه اى كه بهتر از آن نديده بودم نزد من آوردند در اين ميان كه بر پشتى خود تكيه داشتم شنيدم يكى ميگويد اى على بن الحسين تهنيت گويم تو را بزيد مبارك باد بر تو زيد ابو حمزه گويد سال ديگر بحج رفتم نزد آن حضرت رفتم و در را زدم و باز كردند خدمتش رسيدم ديدم زيد را در آغوش دارد با پسرى در آغوش دارد

335

نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 335
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست