نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 235
فرمود پدرش قربانش دنيا از محمد و آل محمد نيست ، اگر دنيا پيش خدا باندازه بال پشه اى ارزش داشت شربتى از آب آن بكافرى نميداد سپس برخاست و نزد فاطمه ( ع ) رفت . 8 - اسحق بن راهويه گويد چون أبو الحسن الرضا ( ع ) به نيشابور آمد و خواست از آنجا نزد مأمون كوچ كند اصحاب حديث جمع شدند و باو عرضكردند يا ابن رسول الله از نزد ما ميروى و حديثى نميفرمائى كه ما از شما استفاده كنيم حضرت در هودج نشسته بود سر خود بيرون آورد و فرمود شنيدم از پدرم موسى بن جعفر ميگفت شنيدم از پدرم جعفر بن محمد ميگفت شنيدم از پدرم محمد بن على ميگفت شنيدم از پدرم على بن الحسين ميگفت شنيدم از پدرم حسين بن على ميگفت شنيدم از پدرم امير المؤمنين على بن ابى طالب ميگفت شنيدم از رسول خدا ( ص ) ميگفت شنيدم از جبرئيل ميگفت شنيدم از خداى عز و جل ميفرمايد * ( لا إِله إِلَّا الله ) * حصن منست و هر كه در حصن من در آيد از عذابم در امانست چون راحله براه افتاد و گذشت فرياد كرد بما كه با شروط آن و من هم از شروط آنم . 9 - پيغمبر از جبرئيل از ميكائيل از اسرافيل از لوح از قلم گفته است كه خداى تبارك و تعالى ميفرمايد ولايت على بن ابى طالب حصن من است و هر كه در حصن من در آيد از دوزخ من در امانست .
235
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 235