responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 220


طاوس گويد من گريستم تا ناله‌ام بلند شد و آن حضرت بمن توجه كرد و فرمود اى يمانى چرا گريه ميكنى مگر اين موقعيت گنهكاران نيست گفتم حبيبم بخدا شايسته است كه تو را رد نكند با آنكه جدت محمد است گويد در اين ميان جمعى از اصحاب حضرت آمدند و بآنها رو كرد و فرمود اى جمع يارانم شما را بآخرت سفارش كنم نه بدنيا زيرا نسبت بدنيا سفارش داريد و بدان آزمند و متمسكيد اى ياران من دنيا محل گذر و آخرت خانه پايندگى است از گذرگاه خود براى آسايشگاه خود توشه گيريد و پرده را نزد كسى كه از اسرار شما آگاهست ندريد دل خود را از دنيا بيرون كنيد پيش از آنكه تنهاى شما را از آن بيرون برند آيا نديديد و نشنيديد كه مردم پيش از شما از امم گذشته و روزگاران ديرين چگونه غافلگير شدند نديديد چگونه رسوا شدند و خوارى بر آنها باريد و شادى آنها پس از زندگى خوش و رفاه عوض شد و درو داس بلا شدند و نمونه عبرت گرديدند اين را گفتم و براى خود و شما آمرزشخواهم .
6 - امام صادق ( ع ) فرمود در مدينه مردى بود دلقك كه مردم را ميخندانيد ، گفت اين مرد را نتوانستم بخندانم مقصودش على بن الحسين ( ع ) بود فرمود على ( ع ) ميگذشت دو غلام همراهش بود چون چشم آن دلقك باو افتاد رداى آن حضرت در بر گرفت و رفت و آن حضرت توجهى نكرد آن مسخره را دنبال كردند و رداء را از او گرفتند و آوردند و بدوش او انداختند بآنها فرمود اين كيست ؟
گفتند مرديست دلقك كه مردم را ميخنداند ، فرمود بگوئيد براى خدا روزيست كه در آن مردم

220

نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 220
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست