نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 152
است چگونه با خاندانى بيعت كنم كه رسول خدا ( ص ) در باره آنها چنين گفته چون عتبه اين را شنيد بكاتبش دستور داد نوشت : * ( بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ) * بسوى عبد الله يزيد امير المؤمنين از طرف عتبه بن ابى سفيان اما بعد به راستى حسين بن على براى تو حق خلافت و بيعت معتقد نيست در باره او هر نظرى خواهى بگير و السلام و چون نامه بيزيد رسيد بعتبه جواب نوشت اما بعد اين نامهام كه بتو رسيد فورى جواب بنويس و شرح بده در نامه ات هر كه مطيع من است و هر كه مخالف من است و بايد سر حسين بن على با جواب نامه باشد . اين خبر بحسين رسيد و آهنگ عراق كرد شب بمسجد پيغمبر آمد تا با قبر آن حضرت وداع كند چون بقبر رسيد نورى از قبر درخشيد و بجاى خود برگشت و شب دوم براى وداع آمد و بنماز ايستاد و طول دارد تا چرتش برد و پيغمبر ( ص ) بخوابش آمد و او را در آغوش گرفت و بسينه چسبانيد و چشمش را بوسيد و فرمود پدرم بقربانت گويا بخونت آغشته بينم در ميان جمعى از اين امت كه اميد شفاعتم دارند و نزد خدا براى آنها بهره اى نيست پسر جانم تو نزد پدر و مادر و برادر خود مىآئى و همه مشتاق تواند و در بهشت درجاتى دارى كه جز با شهادت بدان نرسى حسين ( ع ) گريان از خواب برخاست و نزد خاندان خود آمد و خواب خود را گفت و با آنها وداع كرد و خواهران و دختران و برادرزاده اش قاسم را بر محمل سوار كرد و با بيست و يك تن از اصحاب و اهل بيتش حركت نمود كه از آن جملهاند ابو بكر بن على ، محمد بن على :
152
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 152