responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 149


همدستانش غش كردند و برو افتادند و از ترس و هراس خرد آنها پريد و چون بهوش آمدند پس از مدتى هرون بامام گفت بحق خودم بر تو خواهش دارم كه از اين صورت بخواهى آن مرد را برگرداند فرمود اگر عصاى موسى آنچه را بلعيد رد كرد از رشته‌ها و چوب دستىهاى جادوگران اين صورت هم آنچه بلعيده رد ميكند و اين معجزه مؤثرترين وسيله كشتن آن حضرت گرديد .
20 - حسن بن محمد بن بشار گويد مردى از اهالى قطعية الربيع از عامه كه مقبول القول بود گفت من برخى از اهل فضل خاندان پيغمبر را ديدم و چون او ( موسى بن جعفر ) در عبادت و فضل هرگز نديدم گفتم كه را گوئى و چگونه او را ديدى ؟ گفت در دوران سندى بن شاهك ما هشتاد تن از معتمدان را جمع كردند و نزد موسى بن جعفر بردند سندى بما گفت اى آقايان شما ملاحظه كنيد باين مرد آسيبى رسيده زيرا مردم معتقدند باو بد كردارى شده و در اين باب مبالغه كنند ، اين منزل او است و اين بستر راحت و سختى باو نشده و امير المؤمنين قصد سوئى با او ندارد و در همه امورش راحت است از او بپرسيد گويد ما مقصودى نداشتيم جز ملاحظه زيبائى و فضل و سيماى او آن حضرت گفت آنچه از بابت توسعه در منزل و امور ديگر گويد درست است جز اينكه من بشما عده اطلاع مىدهم كه در نه دانه خرما بمن زهر داده‌اند و من فردا سبز رنگ ميشوم و بعد از فردا وفات ميكنم گويد بسندى بن شاهك نگاه كردم كه بخود لرزيد و مضطرب شد چون شاخه خرما - حسن راوى حديث گويد اين مرد از

149

نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 149
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست