از امام باقر ( عليه السلام ) روايت شده كه فرمود : " آنگاه وى ( يعنى حضرت مهدى ( عليه السلام ) ) به كوفه مىآيد و تا زمانى كه خدا بخواهد در آنجا مىماند تا بر كوفه مسلط گردد . سپس با همراهانش به " مرج عذراء " مىآيند در حالى كه بسيارى از مردم به آن حضرت پيوستهاند . در آن هنگام سفيانى در منطقه " رمله " ( فلسطين ) بسر مىبرد . دو سپاه رو در روى هم قرار مىگيرند . آن روز ، روز ابدال است ، جمعى از مردمى كه با سفيانى هستند از پيروى او دست كشيده و به شيعيان آل محمد ( عليهم السلام ) مىپيوندند و عده اى از مردم كه با آل پيامبر هستند به سفيانى مىگروند ، آنها در واقع از پيروان او بوده و به او مىپيوندند . هر كس در آن روز بسوى پرچم خود مىشتابد . . " [1] از على ( عليه السلام ) روايت شده كه فرمود : " وقتى سفيانى ، لشكرى به سوى مهدى مىفرستد ، در بيابان بيداء به هلاكت مىرسند . اين خبر به اهل شام مىرسد ، آنها به خليفه خود گويند مهدى ظهور كرده ، با او بيعت كن و به اطاعت وى درآى و اگر نه تو را مىكشيم ، او عده اى را جهت بيعت نزد حضرت مىفرستد . . اما مهدى از سوى ديگر حركت مىكند تا در بيت المقدس فرود آيد . " [2] اين روايت ، اوج محبوبيت مردمى حضرت و مخالفت مردم با سفيانى را نشان مىدهد . و نيز آمده است : " حضرت مىگويد پسر عمويم را نزد من آوريد تا با وى سخن گويم پس سفيانى نزد حضرت مىآيد و گفتگو مىكند ، آنگاه زمام امور را به امام ( عليه السلام ) تسليم و با او بيعت مىكند ! اما همين كه نزد ياران خود بازمىگردد قبيله كلب او را پشيمان مىكنند ، به همين جهت برمىگردد و تقاضاى فسخ پيمان مىنمايد ، امام نيز بيعت وى را فسخ مىكند ، آنگاه سفيانى لشكريان خود را براى جنگ با امام بسيج مىكند ولى امام ( عليه السلام ) او را شكست مىدهد . خداوند روميان را نيز بدست آن حضرت نابود مىكند . " [3]