نام کتاب : طب النبي ( ص ) وطب الصادق ( ع ) ( روش تندرستى در اسلام )( فارسي ) نویسنده : محمد خليلي جلد : 1 صفحه : 83
آنجا كه مىفرمايد : [1] « اى مفضل اكنون به اين حواسى كه خداوند به انسان داده و او را به وسيلهء آن بر موجودات ديگر برتر كرده است ، بنگر . . . » تا آنجا كه مىفرمايد : « حواس را پنج تا آفريد تا چيزى از محسوسات از انسان فوت نشود . چشم را آفريد تا رنگها را درك كند و اگر رنگها بود ولى چشم نبود آنها سودى نداشتند و گوش را آفريد تا صداها را درك كند پس اگر صداها بود ولى گوش نبود صداها فايده اى نداشتند و همين طور است حواس ديگر . عكس آن نيز درست است اگر چشم بود و رنگها نبود ، چشم معنا نداشت و اگر گوش بود و صداها نبود گوش بىفايده بود . پس بنگر چگونه خداوند بعضى از آنها را با بعضى ديگر تلفيق داد و براى هر حسى محسوس قرار داد كه عمل كند . در عين حال چيزهايى را ميان حس و محسوس واسطه قرار داد كه حس بدون آن كار نمىكند مانند نور و هوا كه اگر نورى نبود كه رنگ را براى چشم ظاهر كند ، چشم نمىديد و اگر هوا نبود كه صدا را به گوش برساند ، گوش صدا را درك نمىكرد . . . « مىگوييم : بينديش و انصاف بده ! آيا طب جديد غير از آنچه كه امام در درس خود و به روشنى به مفضل فرموده ، چيز ديگرى آورده است ؟ و اينك نظر علمى سومى را بيان مىكنيم و البته نظرات علمى امام