نام کتاب : صحيفة الحسن ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ جواد القيومي جلد : 1 صفحه : 301
افتخار كنى ، تو رها شده اى و پدرت طرد شده پيامبر است ، و تو هر روز از پستى به بدى مىگرائى و در اين دو گرفتارى ، آيا فراموش كردى آن روز كه دست بسته تو را به حضور أمير المؤمنين عليه السلام آوردند ، و با چشم خود شيرى را ديدى كه از چنگالش خون مى چكيد ، و دندانهايش را به هم مى فشرد ، و مفهوم اين شعر را مىنگريستى : شيرى كه چون شيران فريادش را بشنوند ، سراسيمه فرار كنند و سرگين اندازند . ولى أمير المؤمنين عليه السلام تو را بخشيد و از خفقان مرگ رها شدى ، و نفس تنگت كه نمى گذاشت آب دهانت را فرو برى ، باز شد و به حال آمدى ، اما بجاى آنكه سپاس ما را بگذارى به بدگوئى ما پرداختى و جسارت ورزيدى ، در صورتى كه مى دانى ما هرگز ننگى بر دامانمان ننشسته و خوار و خسران به سراغمان نيامده است . و اما تو اى زياد ، به قريش چه كار دارى ، كسى براى تو نسب درست و شاخهء برومند ، و پيشينهء استوار ، و جايگاه رشد ارزشمندى نمى شناسد ، مادرت زنى زناكار بود كه مردهاى قريش و بدكاران عرب با أو رابطه داشتند ، و وقتى كه به دنيا آمدى پدرت معلوم نبود تا اينكه اين مرد - و به معاويه اشاره كرد - پس از مرگ پدرش تو را برادر خود خواند . در اين صورت به چه چيزى افتخار مى كنى ، تو را همان رسوائى مادرت بس است ، و در افتخار ما همين كافى است كه جد ما رسول
301
نام کتاب : صحيفة الحسن ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ جواد القيومي جلد : 1 صفحه : 301