نام کتاب : اللهوف في قتلى الطفوف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 211
فرمود : " ما همان اهل بيتى هستيم كه خدا آيه طهارت را در منزلت ما نزل نمود . " پير مرد از شنيدن اين كلمات ساكت ماند و از سخنان خويش پشيمان شد وگفت : " شما را به خدا قسم ، آيا اين آيات در قرآن در شأن شماست ؟ " فرمود : " آرى ، به خدا قسم ، به حق جدم رسول الله ( ص ) كه اين آيات در حق ماست . " پير مرد گريست و عمامه خود را بر زمين زد و سر به سوى آسمان برداشت و گفت : " خدايا ! به سوى تو از دشمنان آل محمد ( ص ) ، از آدمى و پرى بيزارى مىجويم . " پس از آن به حضرت سجاد ( ع ) گفت : " آيا توبه من قبول مىشود ؟ " فرمود : " آرى . اگر توبه كنى ، خداوند قبول مىكند و تو با ما هستى . " پير مرد گفت : " من توبه كردم . " چون داستان اين پير مرد به گوش يزيد بن معاويه رسيد ، دستور داد او را كشتند . مجلس يزيد راوى مىگويد : پس از آن ، زنان و بازماندگان اهل بيت حسين ( ع ) را در حالى كه به ريسمانها بسته شده بودند به مجلس يزيد وارد نمودند . چون با آن حال در مقابل يزيد ايستادند ، على بن حسين ( ع ) فرمود : " يزيد ! تو را به خدا قسم مىدهم ، چه گمان مىبرى به رسول خدا ( ص ) اگر ما را با اين حال ببيند ؟ " يزيد دستور داد ريسمانها را بريدند . سپس سر حسين ( ع ) را مقابل او نهادند و زنها را پشت سر او جاى دادند كه آن سر مقدس را نبينند . ولى على بن حسين ( ع ) آن را ديد . پس از آن حادثه هرگز غذاى گوارا نخورد .
211
نام کتاب : اللهوف في قتلى الطفوف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 211