نام کتاب : اللهوف في قتلى الطفوف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 113
در دست او است . " گفتند : " ما همه اين مطالب را كه بيان كردى ، مىدانيم . با اين حال ، دست از تو بر نمىداريم تا با لب تشنه مرگ را بچشى . " چون اين خطبه را به پايان رسانيد ، دختران او و خواهرش زينب آن را شنيدند و گريستند و سيلى به صورت زدند و صداى گريه از آنان برخاست . حسين ( ع ) برادرش عباس و فرزندش على را به سوى آنان فرستاد و فرمود : " زنها را ساكت كنيد ، زيرا به جان خودم قسم پس از اين فراوان خواهند گريست . " راوى مىگويد : نامه عبيدالله بن زياد به عمر بن سعد رسيد . در آن نامه او را تحريض نموده بود كه جنگ را زود شروع كند و به پايان رساند و آن را به تأخير نيندازد . در اين هنگام لشكر سوار شدند و به سوى خيمه هاى حسين ( ع ) پيش رفتند . امان خواهى براى عباس ( ع ) و برادران شمر نزديك خيمه ها آمد و فرياد زد : " كجا هستند عبد الله و جعفر وعباس و عثمان ، پسران خواهر من ؟ " [1] حسين ( ع ) فرمود : " جواب شمر را هر چند فاسق است ، بگوييد زيرا دايى شماست . " عباس ( ع ) و برادرانش گفتند : " چه مىگويى ؟ " گفت : " اى خواهرزاده هاى من ! شما در امان هستيد و خود را با برادرتان حسين به كشتن ندهيد و از أمير المؤمنين ، يزيد ، اطاعت كنيد . "
[1] عبد الله بن على بن ابي طالب ( ع ) ، مادرش ام البنين دختر خزام حايرى بود . هنگام شهادت 25 سال داشت . جعفر بن على ( ع ) نيز مادرش ام البنين بود و هنگام شهادت 19 سال داشت . عثمان بن على وقت شهادت 19 ساله بود ، وعباس بن على ( ع ) - كه كنيه اش ابو الفضل بود - بزرگترين اين برادران بود و هنگام شهادت 34 سال داشت . قابل ذكر است كه ام البنين ، مادر حضرت ابو الفضل ( ع ) و برادرانش ، از قبيله اى بود كه شمر نيز از آن قبيله بود و در ميان عرب مرسوم است كه به دورترين فرزندان هم قبيله هم ، خواهر زادگان مىگفتند ، نه آن كه شمر دايى واقعى آنان بوده باشد .
113
نام کتاب : اللهوف في قتلى الطفوف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 113