نام کتاب : الإمام علي بن أبي طالب ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : أحمد الرحماني الهمداني جلد : 1 صفحه : 727
داشت ، او به خدا سوگند اشك فراوان و انديشه طولانى داشت ، به گاه تنهايى از نفس خود حساب مى كشيد و بر گذشته خود اندوه مى خورد و پشيمانى مى برد ، او را لباس كوتاه و زندگى و خوراك سخت خوشايند بود ، [1] تا با ما بود چون يكى از ما بود ، پرسش ما را پاسخ مى داد و ما را به خود نزديك مى ساخت ، و با اين كه ما را به خود نزديك مى ساخت و خود به ما نزديك بود ما از مهابتش با او سخن نمى توانستيم گفت ، و از عظمتش ديده به او نمىدوختيم ، به هنگام لبخند دندانهاى چون رشته مرواريدش نمايان مى شد ، دينداران را بزرگ مى شمرد و با تهيدستان دوستى مى ورزيد ، قوى از او بيم ستم نداشت و ضعيف از عدالت او نوميد نبود . سوگند مىخورم كه در شبى تار كه پرده سياه شب همه جا را پوشانده و ستارگان فرو رفته بودند او را در محراب عبادت ديدم كه اشكش بر محاسنش مىغلتيد و مانند مار گزيده به خود مى پيچيد و چون آدمى دردمند و اندوهگين مى گريست ، گويى همين آن صداى او را مىشنوم كه مى گفت : اى دنيا ، آيا مزاحم من شده اى ؟ يا به من رو كرده اى ؟ ديگرى را بفريب ، هنوز دوران تو فرا نرسيده است ، من تو را سه طلاقه كرده ام كه ديگر بازگشتى به تو نخواهم داشت ، عيش تو ناچيز و ارزش تو اندك است ، آه از توشه كم و درازى سفر و كمى يار دلبند ! در اينجا اشك معاويه جارى شد و شروع كرد آن را با آستين خود پاك كردن ، و گفت : خدا ابو الحسن را رحمت كند ، او اين چنين بود ، اكنون دورى او را چگونه تحمل مى كنى ؟ عدى گفت : مانند مادرى كه فرزند او را در دامنش سر
[1] - عرب آن روز از روى تكبر لباسهاى بلند مى پوشيد و دامن كشان راه مى رفت و آن حضرت لباس كوتاه مى پوشيد و از زندگى پر ناز و نعمت به دور بود . ( م )
727
نام کتاب : الإمام علي بن أبي طالب ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : أحمد الرحماني الهمداني جلد : 1 صفحه : 727