نام کتاب : الإمام علي بن أبي طالب ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : أحمد الرحماني الهمداني جلد : 1 صفحه : 195
( هيچ گاه از مصائبى كه بر سرم آمد دلم نسوخت آن گونه كه براى كودكان صغير دلسوخته ام ) . ( زيرا پدرشان كه در مشكلات و در سفر وحضر آنان را سرپرستى مى نمود از دنيا رفته است ) . آن گاه دست مبارك بر صورتم كشيد و در جا چشمانم باز شد و نور آن به قدرى است كه - به خدا سوگند اى برادرزاده - شتر فرارى را در شب تاريك مى توانم ببينم ، و همه اينها به بركت اميرمؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام است . آن گاه حضرتش چيزى از بيت المال به مادرم داد و از ما دلجويى نمود و بازگشت . عبد الواحد گويد : با شنيدن اين سخنان به سوى كيسه پول خود رفته چندى از دينارهاى خرجى خود را به او دادم و گفتم : اى دختر اين را بگير و در اين اوقات كمك خرج خود ساز . گفت : اى مرد ، از من دور شو كه بهترين گذشتگان ما را به بهترين بازماندگان سپرده است ، به خدا سوگند كه ما امروز در شمار عيالات حسن بن على عليه السلام هستيم . سپس بازگشت و شروع كرد به خواندن اين اشعار : ماينط حب علي في خناق فتى * إلا له شهدت بالنعمة النعم ولا له قدم زل الزمان به * إلا له اثبتت من بعدها قدم ماسرني أن أكن من غير شيعته * لو أن لي ماحوته العرب والعجم [1] ( دوستى على با قلب هيچ جوانى پيوند نخورد جز آن كه گواه بهترين نعمت براى او است ) . ( و هيچ گاه گامى از او در زمانه نلغزد جز آن كه گام ديگرش استوار بماند ) . ( هرگز دوست نداشتم كه از غير شيعيان او باشم گرچه همه داراييهاى عرب و عجم از آن من باشد ) .