جمع مىكنى در حال غفلت و روزگار در كمين تو است كه از چه راهى در به روى تو بندد . اى غافل مالهايى كه جمع كرده اى بگو ببينم آيا وقت خرج كردن آن را هم جمع كرده اى يعنى آيا مىدانى كه اين قدر عمر دارى كه آن را به مصرف برسانى . و لأبي العتاهيّة < شعر > أصبحت و الله في مضيق هل من دليل إلى الطَّريق أف لدنيا تلاعبت بي تلاعب الموج بالغريق < / شعر > أبى العتاهية گفته است : به خدا من در تنگناى دنيا گرفتار شدهام آيا راهنمايى هست كه مرا براي نجات از كيد و مكرهاى دنيا راهنمايى نمايد . أف باد بر دنيا كه با من بازى مىكند هم چنان كه موج دريا با آدم غرق شده بازى مىكند . و قال أيضا : < شعر > نظرت إلى الدنيا بعين مريضة و فكرة مغرقة و تدبير جاهل فقلت هي الدنيا الَّتى ليس مثلها و نافست منها في غرور و باطل و ضيّعت احقابا اما هي طويلة بلذّات ايّام قصار قلائل < / شعر > باز مىگويد به دنيا نظر كردم با چشم مريض و فكر كوتاه و تدبير جاهلانه پس گفتم اين دنيايى است كه مثل آن نيست و از أو در حال غرور و باطل عبور كردم و مدتهاى طولانى عمر خود را با لذّتهاى روزهاى كوتاه و كم ضايع كردم . و قال : < شعر > و انّ امرء دنيا أكبر همّه لمستمسك منها بحبل غرور < / شعر > مىگويد : كسى كه دنيا را بزرگترين هم خود قرار دهد هر آينه