responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : إرشاد القلوب ( فارسي ) نویسنده : الحسن بن محمد الديلمي    جلد : 1  صفحه : 266


برو پيش فرزندم سليمان داستان را براى او نقل كن زن خدمت سليمان آمد سليمان هم يك هزار درهم باو داد زن بسوى داود برگشت و او را خبر داد .
حضرت داود بآن زن فرمود : برگرد بسوى فرزندم بگو : من چيزى نميخواهم مگر اينكه مرا خبر دهى كه چرا باد جوهاى مرا ريخت و پراكنده كرد . سپس سليمان بآن زن فرمود : هزار درهم بتو دادم زن گفت : نخواهم گرفت . سليمان هم گرفت هزار درهم ديگر باو داد ، زن بسوى داود برگشت باو خبر داد . دوباره داود فرمود : برگرد بسوى سليمان و بگو : چيزى از تو نخواهم گرفت بلكه از خدا بخواه كه فرشته ى مأمور باد را حاضر كند و از او بپرسد چرا جوها را ريخته آيا باذن خدا اين كار را كرده يا بدون اجازه خدا اين عمل را انجام داده .
آن حضرت از خدا خواست كه آن فرشته حاضر شد و از جوهاى پيرزن پرسيد . فرشته گفت : باذن خدا گرفتيم زيرا كه تاجرى با حيواناتش در بيابان زاد و توشه ى آنها تمام شد ، نذر كرد اگر از زاد توشه ى كسى بتواند در آن بيابان استفاده كند يك سوم مالش را باو بدهد ، ما جوها را به تاجر داديم او و حيوانات خوردند بر او واجب شد كه بنذرش وفا كند حضرت سليمان تاجر را حاضر كرد و جريان را از او پرسيد او هم اقرار كرد دستور داد زن را حاضر كردند تاجر به آن زن گفت : يك سوم حيواناتم مال تو است قسمت تو سيصد و شصت هزار دينار مىشود مالم را دريافت كن .
داود فرمود : پسرم اگر كسى اراده دارد معامله سودمند كند

266

نام کتاب : إرشاد القلوب ( فارسي ) نویسنده : الحسن بن محمد الديلمي    جلد : 1  صفحه : 266
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست