responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : مجموعه رسائل ( فارسي ) نویسنده : السيد عبد الحسين اللاري    جلد : 1  صفحه : 144


< فهرس الموضوعات > دليل اوّل < / فهرس الموضوعات > دليل اوّل آن كه دانستى كه امام بايد معصوم باشد و به اتفاق جميع مسلمين بعد از پيغمبر هيچ كس غير از آن جناب و سيّده نساء و حسنين عليه السّلام معصوم نبودند و قطعى است كه در آن زمان حضرت فاطمه عليه السّلام و حسنين عليه السّلام مدّعى امامت [ نبوده‌اند ] و اين كه آن جناب افضل از آنها بود پس امامت در آن زمان منحصر است در آن جناب و هو المدّعى .
< فهرس الموضوعات > دليل دوّم < / فهرس الموضوعات > دليل دوّم آن كه مشخّص شد كه امام بايد افضل باشد و افضليّت جناب امير المؤمنين از خلفاى ثلاثه از قطعيّات است و متفق عليه بين الشّيعه و اكثر معتزله زيرا كه جهات فضيلت از علم و عمل و زهد و تقوى و ورع و سبقت به اسلام و قناعت و شجاعت و سخاوت و فصاحت و ساير كمالات نفسيه در آن جناب بيشتر بود [1] و هيچ كس به مرتبه آن جناب نبود هم چنان كه از تتبع قصص



[1] نويسنده محترم مواردى از جهات فضيلت را به عنوان نمونه نام برده است كه به طور قطع و يقين فضائل امام عليه السّلام محدود به اين جهات نيست . امّا اين نوشته نيز بيش از همان محدوده نمىتواند ذكر نمونه كند . الف علم : خداى تعالى در آيه آخر سوره رعد مىفرمايد : * ( قُلْ كَفى بِالله شَهِيداً بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَه عِلْمُ الْكِتابِ ) * اى پيامبر بگو كافى است كه گواه ميان من و شما خداوند و كسى باشد كه علم كتاب نزد اوست بنا به گفته كلينى در كافى و صفّار در بصائر الدّرجات كه از امام باقر عليه السّلام روايت كرده‌اند ، جملهء * ( « مَنْ عِنْدَه عِلْمُ الْكِتابِ » ) * به اهل بيت پيغمبر بر مىگردد كه بهترين آنان على عليه السّلام است . ( ر . ك سيّد على بهبهانى ، فروغ هدايت ترجمه على دوانى ص 27 ) صاحب فروغ هدايت از على بن ابراهيم قمى ، طبرسى ، فيض كاشانى و صاحب الميزان از عيّاشى و بحرانى نقل كرده‌اند كه كسى كه علم الكتاب نزد اوست ، على بن ابى طالب است . ( ر . ك سيّد على بهبهانى همان كتاب ص 28 - 29 و الميزان ج 22 ص 313 ) . بعلاوه بحرانى در تفسير خويش از كتب اهل سنّت نيز نقل كرده كه ابن مغازلى شافعى به يك طريق و ثعلبى به دو طريق روايت نموده‌اند كه منظور از كسى كه علم الكتاب نزد اوست على بن ابى طالب است . حاكم حسكانى از ابى سعيد خدرى ، سعيد بن جبير ، ابن حنفيّه و ابو صالح در روايات مختلف آورده كه ( من عنده علم الكتاب ) على بن ابى طالب عليه السّلام است . ( حاكم حسكانى حنفى ، شواهد التنزيل طبعة الاولى و زارت الثقافه و الارشاد الاسلامى تهران ج 1 ص 400 - 405 ) ابى نعيم اصفهانى مطلب فوق را از قول محمّد بن حنفيّه نقل كرده است ( ر . ك به النّور المشتعل من كتاب ما نزل ابى نعيم تهران وزارت الارشاد الاسلامى ص 125 ) مصحّح كتاب فوق الذكر در هامش آيه فوق مىنويسد قرطبى در تفسيرش ج 9 ص 336 مطلب را همان طور كه در پاورقى كتاب مناقب وجود دارد ، نقل مىنمايد . اين كه علم الكتاب چيست ؟ آيا دانستن اسم اعظم است يا علم قرآن است هر چه باشد مهم اين است كه تمام علم الكتاب نزد ائمّه است براى دانستن اهميّت علم الكتاب به روايت زير توجه فرمائيد . از سدير صيرفى نقل شده كه امام صادق عليه السّلام خطاب به او فرمود آيا در قرآن مجيد اين آيه را خوانده اى كه « آن كسى كه بعضى از علم الكتاب نزد او بود به سليمان گفت من تخت بلقيس را قبل از چشم به هم زدن براى شما مىآورم » سدير عرض كرد آرى حضرت فرمود آيا آن مرد را شناختى و دانستى كه او چقدر از كتاب الهى را مىدانست ؟ سدير گفت شما بيان فرمائيد . امام فرمود به اندازه يك قطره نسبت به اقيانوس ، به اين مقدار آصف بن برخيا از كتاب الهى آگاه بود گفت فدايت شويم اين مقدار چقدر كم است حضرت فرمود چقدر زياد است اين علم كه خداوند آن را علم و دانش خوانده است . سپس فرمود آيا اين آيه را خوانده اى كه « اى پيامبر به كفار قريش بگو بهترين و كافىترين گواه بين من و شما خداست و آن كسى كه تمام علم كتاب را دارد » سدير گفت خوانده‌ام ، حضرت فرمود آيا آن كس كه تمام علم كتاب را دارد دانشمندتر است يا كسى كه بخشى از كتاب را بداند گفت البته آن كس كه تمام كتاب را بداند آنگاه فرمود به خدا سوگند تمام علم كتاب نزد ماست ( طبرسى - مجمع البيان ج 3 ص 301 ) با توجه به مطالب بالا و كلام رسول خدا كه فرمود « انا مدينة العلم و على بابها » گستردگى و عمق علوم نزد على عليه السّلام دانسته مىشود . ابن ابى الحديد على عليه السّلام را سر چشمه همه علوم و معارف اسلامى مىشمارد و مىگويد : 1 - « تو مىدانى كه اشرف همه علوم علم الهى است زيرا شرف هر علمى به شرف موضوع آن علم است و موضوع علم الهى اشرف همه موجودات يعنى ذات بارى تعالى است و علم الهى همه از سخنان على اقتباس شده و از او آغاز شده و بدو منتهى گشته زيرا معتزله كه اهل توحيد و عدل و ارباب نظرند و ديگران اين علم را از آنها آموخته‌اند از اصحاب و شاگردان على هستند . چه پيشواى معتزله و اصل بن عطاء شاگرد ابو هاشم عبد الله بن محمّد بن الحنفيّه بود و ابو هاشم شاگرد پدرش محمّد حنفيّه و محمّد دست پرورده پدرش على بن ابى طالب . امّا اشعريان پيروان ابو الحسن اشعرى هستند و ابو الحسن اشعرى شاگرد ابو على جبائى بود و ابو على خود يكى از مشايخ معتزله بود و ديديم كه معتزله شاگردان على عليه السّلام بودند . امّا اماميّه و زيديّه انتسابشان به على عليه السّلام روشن است و نياز به توجيه ندارد » ( ابن ابى الحديد شرح نهج البلاغه به تحقيق محمّد ابو الفضل ابراهيم - چاپ دوّم دار الاحياء الكتب العربية 1385 ه ق ج 1 ص 17 - 20 و يادنامه علامه امينى مقاله يازدهم ) سپس پيرامون علم فقه و منشأ آن بحث مىكند و فقه همه فقهاى چهار گانه اهل نسبت را به على عليه السّلام بر مىگرداند و بعد در رابطه با تفسير قرآن مىنويسد » سرچشمه اين علم نيز على عليه السّلام است چون به كتب تفسير نظر كنيم مىبينيم همه مفسران از او و ابن عبّاس روايت كنند و دانستيم كه ابن عباس شاگرد او بود . چنانكه روزى از ابن عبّاس پرسيدند كه نسبت علم تو به علم پسر عمّت على عليه السّلام چگونه است ؟ گفت علم من چون قطره اى است و علم على عليه السّلام چون درياى محيط . » ( ابن ابى الحديد همان مدرك و همان صفحه ) بعد پيرامون اهل طريقت و علماى علم نحو مطالبى را مىنگارد و منشأ اين علوم نيز به على عليه السلام برمىگرداند . و مىافزايد » اين تقسيم بندى ( كلمه سه قسم است اسم - فعل - حرف ) با اين دقت از قدرت هيچ آفريده اى ساخته نيست و به معجزه شباهت دارد . ( يادنامه علامه امينى ص 253 ) 2 - در زهد على عليه السلام به راستى پيشواى زاهدان بود پوشش او از دو پيراهن كرباس و كفشى كه از ليف خرما مىبافتند تجاوز نمىكرد نان خورشش سركه يا نمك بود و اگر فراتر مىرفت اندكى سبزى مىافزود يا قدرى شير شتر ، گوشت اندك مىخورد و مىفرمود شكمهاى خود را گور حيوانات نسازيد . در نامه اى كه آن حضرت به عثمان بن حنيف مىنويسد خود از زهد و قناعت خويش پرده برمىدارد و مىفرمايد : « پيشواى شما منم كه از دنيا به دو پيراهن و دو قرص نان جو اكتفا كرده‌ام در حالى كه اگر بخواهم مىتوانم از عسل تصفيه شده و مغز گندم براى خود غذا بسازم و از ابريشم خالص لباس تهيّه كنم ولى هيهات كه هواى نفس بر من چيره شود و ميل به طعام بكشاندم با اين كه شايد در حجاز و يمامه كسى گرسنه باشد و به غذاى خوب دسترسى نداشته باشد . ( نهج البلاغه نامه شماره 45 شرح فشرده نهج البلاغه ج 3 ص 111 - 112 ) 3 - در عبادت و پرهيزكارى امام المتّقين بود همين طور كه ابن ابى الحديد مىنويسد » على عابدترين مردم بود بيش از همه نماز مىخواند و روزه مىگرفت ديگران نماز شب و ملازمت او راد و نوافل را از او آموختند . چه مىپندارى در بارهء مردى كه در « ليلة الهرير » سجّاده خود را در ميان تيرهاى دشمن انداخت . . چون دعاها و مناجاتهايش بنگرى آگاه گردى كه خوف و تعظيم پروردگار در دل او به چه پايه بود . . » ( يادنامه ص 257 با تصرّف ) 4 - امير المؤمنين در سبقت در اسلام نيز پيشاهنگ و امام بود براى روشن شدن اين موضوع كافى است كه سخن ابو الفتوح رازى را ذيل آيه * ( « السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ » ) * ياد آور شويم او مىنويسد : « چون نيك انديشه كنى آن كسى كه جامع بود سبق را در اين همه خصال جز امير المؤمنين على عليه السلام نبود امّا سبق اسلام اتّفاق است كه اوّل كس از زنان خديجه عليها سلام بود و از مردان امير مردان على عليه السلام و . . حديث ابو ذر كه گفت : از رسول خدا صلَّى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مىگفت « يا على أنت اوّل من آمن بى و اوّل من يصافحنى يوم القيامة و أنت الصديق الاكبر و الفاروق الاعظم تفرّق بين الحقّ و الباطل و أنت يعسوب المؤمنين و المال يعسوب الظلمة » « اى على تو نخستين كسى هستى كه به من ايمان آوردى و اولين كسى خواهى بود كه با من در روز قيامت مصافحه خواهد كرد تو صديق اكبر و فاروق اعظم هستى كه ميان حق و باطل جدائى افكنى تو شاخصترين فرد در ميان مؤمنين هستى در حالى كه مال بر جسته ترين شاخص ستم كاران است » . . يك روز حديث امير المؤمنين على عليه السلام را پرسيدند از عبد الله بن عبّاس گفت . . به خدا سوگند از دو گران سنگ يكى اوست ( قرآن و عترت ) بر شهادتين ( توحيد و نبوت ) سبقت برد ، و به دو قبله با رسول نماز كرد . بيت المقدس و كعبه و دو بيعت با رسول خدا بيست . بيعت العقبة و بيعت الشجره او را دو بسطت داد يك بسطت علم و يكى جسم و او پدر حسن و حسين است و آفتاب براى او دو بار باز آوردند پس از آن كه فرو شده بود از هر دو قبله و دو بار تيغ برآهيخت يكى براى تنزيل و يكى براى تأويل ( در زمان رسول خدا و در جريان جنگهاى زمان حكومت خويش ) او خداوند دو كره است و مراد به دو كرّه دو رجعت است : يعنى دو بار بر امامت او اقرار كردند : يك بار روز غدير خم و يك بار روز بيعت پس از قتل عثمان . مثل او مثل ذو القرنين است و او مولاى من امير المؤمنين على بن ابى طالب است » ( سيّد محمّد باقر حجّتى تفسير سوره واقعه ، مركز انتشارات علمى و فرهنگى چاپ اول 1361 ص 33 - 36 ) 5 - قناعت : على عليه السلام نمونه بارز قناعت كنندگان زمان خود بود زندگى خويش را در سطح زندگى محرومان جامعه قرار داده بود و به نان جوين اكتفا مىنمود در صورتى كه اگر مىخواست مىتوانست از عسل تصفيه شده براى خود غذا بسازد و از ابريشم خالص لباس تهيه كند . ( و لو شئت لاهتديت الطريق إلى مصفّى هذا العسل و لباب هذا القمح و نسائج هذا القز و لكن هيهات ان يغلبنى هواى و يقودنى جشعى إلى تخير الاطعمة ) . تامه 45 نهج البلاغه صبحى صالح ص 418 زندگى كردن به دو قرص نان و دو پيراهن تنها شيوهء اوست و ديگران تحمل چنين سختى را ندارند . 6 - شجاعت : ابن ابى الحديد مىگويد « على پهلوانى بود كه هر گز از آوردگاه نگريخت و از خصم نهراسيد و با كسى پنجه در نيفكند جز آن كه بر او پيروز شد و هر گز ضربه اى نزد كه نياز به ديگر ضربه داشته باشد و در حديث آمده كه ضربتهاى او طاق بود . چون معاويه را به مبارزه طلبيد تا با كشته شدن يكى از آن دو نبرد پايان يابد و عمرو عاص گفت : انصاف همين است ، معاويه در پاسخ گفت : هر گز در مشورت با من غدر نكرده بودى جز امروز ، آيا مرا به جنگ ابو الحسن مىفرستى و تو خود مىدانى كه او پهلوانى بىهمتاست ، گويا پس از من طمع در حكومت شام كرده اى . . خلاصه آن كه در سراسر دنيا ، هر جا ، دليرى به او منتهى شود و از مشرق تا مغرب نام او را بر زبان آرند . . » ( عبد المحمّد آيتى ابن ابى الحديد مقاله يازدهم ياد نامه علَّامه امينى ص 254 ) ميخائيل نعيمه مىگويد : « قهرمانيهاى امام على فقط منحصر به ميدانهاى كارزار نيست ، بلكه او در روشن انديشى ، پاكى وجدان ، سحر بيان ، عمق و كمال انسانيت ، شور و حرارت ايمان ، بلندى همت و فكر ، ياورى و هوادارى از رنج ديده‌ها در قبال جفاكاران و فروتنى در مقابل حق ، هر كجا كه تجلَّى كند نيز قهرمان بود . ( رجب على مظلومى ، منظر انديشه‌هاى على عليه السلام از نظر ديگران ، تهران ، بنياد بعثت 1360 ص 4 ) 7 - سخاوت : در سخاوت على عليه السلام همين بس كه هر چه داشت در راه خدا انفاق مىكرد آيه * ( « يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّه مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَأَسِيراً » ) * در شأن اوست . ابن ابى الحديد مىنويسد « مفسران گويند كه او تنها چهار درهم داشت يكى را در شب بخشيد و يكى را در ورز و يكى را پنهان و يكى را به آشكار ، و سپس اين آيه در شأن او نازل شد : ( الَّذين ينفقون أموالهم باللَّيل و النّهار سرّا و علانية . . » تا آنجا كه دشمن او معاويه كه همواره در صدد عيبجويى از او بود ، وقتى كه از محقن بن ابى محقن ضبّى پرسيد : از كجا مىآيى ، و او گفت از نزد بخيلترين مردم و مقصودش على بود و جوابش گفت : واى بر تو ، چگونه چنين مىگويى و حال آن كه اگر على خانه اى از زر و خانه اى از كاه داشته باشد ، نخست آن خانه زر را در راه خدا انفاق خواهد كرد . » ( عبد المحمّد آيتى ص 255 ) 8 - فصاحت : شهيد مطهرى مىنويسد : « كلمات امير المؤمنين با دو امتياز شناخته مىشده است : يكى فصاحت و بلاغت و ديگر چند جانبه بودن و باصطلاح امروز چند بعدى بودن هر يك از اين دو امتياز به تنهايى كافى است كه به كلمات على عليه السّلام ارزش فراوان بدهد ، ولى توأم شدن اين دو با يكديگر . . سخن على عليه السّلام را قريب به حدّ اعجاز قرار داده است و به همين جهت سخن على در حدّ وسط كلام مخلوق و كلام خالق قرار گرفته است و در باره اش گفته‌اند : « فوق كلام المخلوق و دون كلام الخالق » ( مرتضى مطهرى ، سيرى در نهج البلاغة ، تهران چاپخانه سپهر ، چاپ دوم 1354 ص 7 ) ابن ابى الحديد مىنويسد : « خطبا و كتاب ، سخنورى و نويسندگى از او آموختند . عبد الحميد بن يحيى گفت : هفتاد خطبه از خطب على عليه السّلام را از بر كردم و فيض آن هر روز بر من روز افزون شد و ابن نباته گفت : از خطابه گنجى به دستم افتاد كه هر چه از آن مىبخشم افزون مىشود ، زيرا صد فصل از مواعظ و حكم على بن ابى طالب را از حفظ كرده‌ام » به راستى انسان نمىداند در بارهء اين عصاره عالم وجود و واسطه وجوب و امكان چه بنويسد از كدام فضيلت او سخن بگويد كه او پيشاهنگ اسوه كامل فضائل انسانى است به كدام مظلوميّت او متمسّك شود كه او در مظلوميّت نيز از ديگران گوى سبقت ربوده است . على عليه السّلام در آزاد انديشى و آزادى عقيده تا جائى كه به فساد و تباهى منجر نشود ، پايبند و معتقد بود . نمونه آن كه خبر دادند كه جمعى براى قتل او همدست شده‌اند ، بايد دفع كرد . فرمود : دشمن نيز از آزادى محروم نيست تا كارى نكنند عليه آنها اقدام نخواهم نمود . جمعى از اهل حجاز و عراق را كه به همدستى دشمن وى ( معاويه ) مىشتافتند ، پيشگير نبود و فقط نصيحت كرد . كيفيت رفتار امام با خوارج هم نمونه ديگرى است كه بهره آنان را از غنيمت جنگى به اندازه ديگران مىپرداخت ، اجازه مىداد كه به هر جا خواهند بروند و از كشتن آنها منع مىكرد وى گفت : خوارج را با معاويه و امثال او فرق بگذاريد كه ندانسته با حق مىستيزند . « حبيب بن مسلم فهرى » امام را روبرو تهديد كرد ولى هر گز آزادى وى قطع نشد » ( رجب على مظلومى همان كتاب ص 19 ) اين مقال را با كلام خصم به پايان مىبريم . روزى احنف بن قيس بر سفره معاويه در ماه رمضان به افطار نشسته بود ، انواع زياد غذا او را متحيّر ساخته ، اشكش روان شد ، معاويه علَّت پرسيد گفت : به ياد افطارى افتادم كه در خانه على عليه السّلام دعوت بودم كه چه ساده بود . معاويه گفت : از او مگوى كه او را مانند نيست . ( رجب على مظلومى همان كتاب ص 19 ) .

144

نام کتاب : مجموعه رسائل ( فارسي ) نویسنده : السيد عبد الحسين اللاري    جلد : 1  صفحه : 144
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست