مردمى كه از واقعهء ، ناخودآگاه ، بيمناك شدند ، مردم « طائف » بود ، اينان براى رفع نگرانى خويش ، شتر و گوسفند قربانى مىكردند و هر روز به اين عمل مىپرداختند تا جائى كه نزديك بود آنچه در اختيار ايشان بود ، همه از دست برود و از آنجا كه از كار خود نتيجه نگرفتند ، از قربانى كردن ، خوددارى نمودند و چنان مىپنداشتند كه اين پيشآمد از بلاهاى آسمانى است و پس از اندك تأمّلى ، خطاب به يكديگر مىگفتند : هر گاه اين پيشآمد از نوع گرفتاريهاى آسمانى باشد چگونه است كه آثار بلاء در آسمان به وجود نيامده و راههاى آسمان همچنان به حال پيشين خود ، باقى است ؟ شيطان در پاسخ آنها گفت : بديهى است كه اينگونه ناراحتى و بيمناكى ، مربوط به زمين است و رابطهاى با آسمان ندارد . اينك براى دريافت واقعيت آن ، از هر بخشى از زمين ، مقدارى خاك تهيه كرده به حضورم بياوريد ، به دستور او ، از هر نقطه زمين ، مقدارى خاك براى او آوردند ، او يكيك آن خاكها را مىبوييد و دور مىريخت تا به خاك « تهامه » ( مكَّه ) رسيد ، آنرا بوئيده و گفت : هر گونه پيشآمدى اتفاق بيفتد ، از اين سرزمين است