به همراهان ، فرمود : در اينجا فرود آئيد . اصحاب به عرض مبارك رسانيدند : در اين بيابان آبى وجود ندارد تا همراهان فرود آيند . رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله بلافاصله ، تيرى از تركش بيرون آورد و آن را به يكى از اصحاب مرحمت كرده و دستور داد ، به درون يكى از چاههاى كهنه كه در آن بيابان به چشم مىخورد ، وارد شده و آن تير را در آن فرو ببر ! وى طبق دستور رفتار كرد ، آن چاه ، از آب لبريز شده و فوّاره زد ! حاضران و شترانشان از آن آب سيراب گرديدند . ( تا آن جا كه گفته است ) مشركان ، « عروة بن مسعود ثقفى » را به منظور پيام رسانى به سوى آن حضرت ، گسيل داشتند ( تا آنجا كه گويد ) « عروة » در آن حال كه از حضور مبارك مرخص مىشد ، مشاهده كرد كه اصحاب با حضرتش چگونه رفتار مىكنند ، آنچنانكه وضوء نمىگيرد مگر اينكه اصحاب براى بدست آوردن آب وضوى حضرت بر يكديگر پيشى مىگيرند و براى تبرّك جستن به آب دهان مبارك ، بر يكديگر سبقت مىگيرند و براى گرفتن تار موئى كه از سر مباركش كنده مىشود ، بر يكديگر تقدّم مىجويند ! « عروة » پس از آنكه پيام خود را به عرض مبارك تسليم كرد و مرخّص شد ، در ملاقاتى كه با قريش داشت خطاب به آنان گفت : اى گروه قريش ! براستى با « كسرى » پادشاه ايران و با « قيصر » پادشاه روم و با « نجاشى » پادشاه حبشه ، ملاقات كردهام ، بخدا سوگند ! هيچ پادشاهى را مانند « محمّد » در ميان پيروانش ، مشاهده نكردهام ! آرى ، با مردمى برخورد داشتم كه از هيچگونه تواضع و فروتنى نسبت به او خوددارى نمىكردند . اكنون درباره چنان مرد و چنان مردمانى چه مىگوييد ؟ مؤلف گويد : همين حديث را « احمد حنبل » در [ مجلد 4 / 328 ] از قول « عروة » چنين نقل كرده است ، به خدا سوگند ! مشاهده كردم ، هر گاه رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله مىخواست آب دهان فرو بريزد ، يكى از اصحاب ، دستش را جلو مىآورد ، آب دهان مباركش را مىگرفت و به صورت و اعضايش مىماليد . و هر گاه