صحيح برخوردار ميباشد . [ خصائص نسائى ص 3 ] به سند خود ، از « عفيف كندى » نقل كرده است كه گفت : در روزگار جاهليت وارد مكه شدم و تصميم داشتم براى خانوادهام ، لباس و عطر بخرم ، در اين رابطه با « عباس بن عبد المطلب » كه مردى بازرگان و تاجر بود ، ملاقات كردم ، آنگاه كه در كنار « عباس » نشسته بودم ، و به خانه كعبه در حاليكه آفتاب حلقهوار در آسمان بر خانه كعبه مىتابيد ، نظاره مىكردم در همين موقع مردى ظاهر شد و سر بالا كرد و به آفتاب كه در دائره نصف النهار قرار گرفته بود ، توجهى نموده و به دنبال آن ، برابر كعبه ايستاد ، طولى نكشيد جوانى ( كم سن و سال ) آمد و در جانب راست او ايستاد و باز فاصلهاى نشد زنى آمد ، پشت سر هر دوى آنها ايستاد ، در اين حال ، آن مرد به ركوع رفت و آن دو تن ، به پيروى از او ، به ركوع رفتند ، پس از اندك فاصلهاى آن مرد سر از ركوع برداشت ، آن دو نفر هم ، به حال قيام درآمدند . سپس آن مرد به سجده رفت و آنها هم ، به تبع او ، به سجده رفتند . از مشاهده اين احوال به « عباس » ، گفتم : عمل مهمى را امروز ديدم . « عباس » گفت : آرى ! امر مهمى است . از من پرسيد : آيا مىدانى اينان چه كسانى هستند ؟ گفتم : نه ! « عباس » گفت : آن مرد محمّد بن عبد اللَّه ، برادرزاده من است ؛ آيا مىدانى آن غلام كيست ؟ ( غلام فرزند نه ساله را گويند ) گفتم : نه ! گفت : او على ، برادرزاده من است ؛ پرسيد : آيا آن زن را مىشناسى ؟ گفتم : نه ! گفت : آن زن خديجه ، دختر « خويلد » و همسر محمّد صلَّى اللَّه عليه و آله است . آرى برادرزادهام به اطلاع من رسانيده است ، پروردگار او كه پروردگار آسمان و زمين است ، به وى دستور داده است تا دينى را كه به آن عمل مىكند ، ترويج نمايد و مردم را به آن آئين ، دعوت كند . بخدا سوگند ! در روى زمين بغير اين سه تن ، ديگرى وجود ندارد كه از آئين او پيروى كند . مؤلف گويد : اين حديث را « احمد حنبل » در [ مسند 1 / 209 ] روايت كرده