گفت : گوسفندى داشتم كه روغن از آن تهيه مىكردم ، هنگامى كوزه‌اى از روغن پر كرده و توسط « ربيبه » به حضور رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله فرستادم تا از آن استفاده نمايد .
« ربيبه » كوزه را حضور پيغمبر اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله برد و به عرض رسانيد : يا رسول الله ! كوزه روغنى است كه « امّ سليم » به حضورتان فرستاده است . رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله دستور داد ، روغن را خالى كرده و كوزه را به او تحويل دهند .
« ربيبه » كوزه را گرفته به خانه آمد و كوزه را به « ام سليم » داد . « امّ سليم » ديد كوزه همچنان لبريز از روغن است و از اطراف آن ، قطره‌هاى روغن مىچكد . « ام سليم » مانند اينكه ناراحت شود ، روى به من كرد و گفت : مگر نه آنكه به تو گفتم كوزهء روغن را به حضرت رسول صلَّى اللَّه عليه و آله تقديم كن ؟ « ربيبه » گفت : دستور تو را عملى كردم و كوزه روغن را حضور رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله تقديم داشتم ، و آنرا خالى به من تحويل دادند ! اكنون اگر سخن مرا تصديق نمىكنى ، خودت به حضور رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله شرفياب شو و جريان را بطورى كه گفتم از آن حضرت سؤال نما . « امّ سليم » به اتفاق « ربيبه » ، بحضور پيغمبر اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله شرفياب شده و معروض داشت : يا رسول الله ! توسط « ربيبه » ، كوزهء روغنى تقديم كرده بودم ، به اين اميد كه آنرا به مصرف برسانيد ؟ حضرت فرمود : آرى ، تو آن كوزه را فرستادى و « ربيبه » هم دستور تو را اجرا كرد و كوزه روغن را آورد . « امّ سليم » عرض كرد : هنگامى كه « ربيبه » كوزهء روغن را باز پس آورد ، مشاهده كردم كوزه لبريز از روغن است ، به خدايى كه تو را براى دين حق برانگيخته و تو را راهنماى مردم قرار داده است ، چنان لبريز از روغن بود كه قطرات روغن از گرداگرد آن مىچكيد ! پيغمبر اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله فرمود : از اين كه كوزه‌ات پر از روغن ، به دستت رسيده تعجّب مىكنى ؟ اين روغن ، اعطاى الهى است و همانطور كه تو پيغمبر او را اطعام كردى ، خدا هم متقابلا به تو اطعام اعطا فرموده است ، اينك از آن روغن بخوريد و به ديگران هم بخورانيد . « امّ سليم » گويد ، پس از اين گفتگو ، به خانه برگشتم و آن روغن را در ميان كاسه‌هاى چوبينى

120