فرمود : بنشينيد و كاسهء « تريد » را در مقابل آنها گذاشت و فرمود : نام خدا را به زبان بياوريد و بخوريد و از اطراف اين كاسه استفاده كنيد ، نه از بالاى آن ، زيرا بركت از بالا به زير مىآيد ! همگى ، از غذا خورديم و سير شديم و پس از سير شدن به كاسه نگريستيم و با شگفتى ديديم كه غذا به حال خود باقيست ، تنها اثر انگشتان ما بر آن ظاهر مىباشد . رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله كاسهء غذا را بدست گرفت و اثر انگشتان ما را محو كرد و فرمود : ده نفر ديگر را براى صرف غذا به حضور بياور و بدين ترتيب ، ده نفر ، ده نفر ، افراد را به حضور مىطلبيد تا گروه زيادى از آن غذا استفاده كردند و باز همچنان افزون بود ! [ طبقات ابن سعد 8 / 234 ] به سند خود ، از « امّ عامر اسماء بنت يزيد بن سكن » روايت كرده است ، در يكى از اوقات ، رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله را در مسجد خودمان ملاقات كردم كه به نماز مغرب اشتغال داشت ، بلافاصله به منزل خود رفتم و استخوان گوشتدار و چند گردهء نان آوردم و عرض كردم : پدر و مادرم فدايت باد ! از اين غذا ميل بفرمائيد . رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله ، به اصحاب خود و كسانى از اهل خانه كه حاضر بودند ، فرمود : بسم اللَّه بگوئيد و از اين غذا ميل كنيد « ام عامر » گويد : به خدايى كه جانم در اختيار اوست ، نه از گوشت آن استخوان كم شد و نه از گردههاى نان ! حال آنكه افرادى كه گرد آن سفره اجتماع كرده بودند ، چهل تن بودند . سپس از مشك خشكيدهاى كه حاضر بود و مقدارى آب داشت ، آشاميد و پس از آن ، از مسجد بيرون رفت . من آن مشك خشكشده را چرب كردم و از آن آب به بيماران مىآشاميدم و خود هم گاهى براى بركت از آن آب استفاده مىكردم . [ همان كتاب 1 / قسم 1 / 114 ] به سند خود ، از « سالم بن ابى الجعد » روايت كرده است ، رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله دو تن از اصحاب خود را براى انجام كارى گسيل داشت ، آن دو تن عرضه داشتند : يا رسول الله ! توشه راه نداريم . حضرت