آن به بعد ، هر گاه فرزندان « ام مالك » از وى درخواست غذا مىكردند و ماحضرى نداشت ، به جانب همان كوزه مىرفت ، روغنى در آن مشاهده مىكرد و از همان روغن غذائى براى فرزندان خود تهيه مىديد ، تا اين كه بر اثر كم حوصلگى كوزه را واژگون كرد و اثرى از روغن در آن نيافت ، همزمان حضور رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله شرفياب شد ، پيغمبر اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله فرمود : كوزه را واژگون نمودى ؟ عرض كرد : آرى .
حضرت فرمود : هر گاه كم حوصلگى نكرده بودى و كوزه را به حال خود گذاشته بودى ، هميشه از آن ، استفاده مىكردى !
[ همان كتاب 3 / 484 ] به سند خود ، از « ابو عبيد » روايت كرده است ، در يكى از روزها ، آبگوشتى براى رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله تهيه ديده بودم ، هنگامى كه سفره گسترده شد ، رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله فرمود : پاچهء آنرا به من بده ! پاچه‌اى را به حضرتش دادم ، حضرت رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله تناول كرده و باز فرمود : پاچهء ديگرى بده ! آنرا هم تناول فرمود ، تا چهار مرتبه چنين كرد ، بار ديگر فرمود : پاچه گوسفند را بده ! ! عرض كردم : يا رسول الله ! مگر گوسفند چند پاچه دارد ؟ فرمود : هر گاه شكيبائى كرده بودى ، هر اندازه كه پاچه ، از تو مىخواستم به تو ارزانى مىشد !
[ مستدرك الصحيحين 3 / 246 ] به سند خود ، از « نوفل بن حارث بن عبد المطلب » نقل كرده است ، از رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله درخواست كرد تا زنى را براى او خواستگارى كند ، رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله زنى را براى او تزويج كرد و از آنجا كه « نوفل » مرد بينوا و تهيدستى بود و چيزى در خانه نداشت كه به مصرف هزينهء زندگى خود برساند ، رسول خدا صلَّى اللَّه عليه و آله به « ابو رافع » و « ابو ايوب » دستور داد ، تا زره حضرتش را به بازار ببرند ، ما ، در برابر سى صاع جو در نزد يك يهودى آنرا گرو گذاشتيم ، مقدار جو را بحضور مبارك تقديم كرديم ، حضرت رسول صلَّى اللَّه عليه و آله ، همگى آنها را به « نوفل » داد . « نوفل » گويد : مدت نيمى از سال ( شش ماه ) ، از آن جو استفاده مىكرديم تا اينكه در يكى از اوقات به خاطرم رسيد كه آيا اين مدت كه از اين جو استفاده

116