< فهرس الموضوعات > مفعول به لازم نيست قبل از تأثير فاعل وجود داشته بأشد بلكه فاعل اثر ميكند و مفعول بوجود ميآيد < / فهرس الموضوعات > < فهرس الموضوعات > گفتارى چند از بزرگان و جواب از آنها < / فهرس الموضوعات > ذات شئ به نفس فعل فاعل حادث شود در آنجا نمىشود او را " مفعول به " اعتبار كرد چنانچه عبد القاهر و صاحب ( كشاف ) واتباع او در مثل " خلق السموات والارض " در خاطر دارم كه اين اشكال را ايراد كرده اند ، و در جواب ملتزم شده اند كه اين گونه منصوبات مفعول مطلق اند ، و دليلى نيست بر اينكه مفعول مطلق مصدر باشد ، چه مفعول مطلق آن است كه فعل فاعل باشد و اثر او ، چه حقيقت مفعول و آنچه از فاعل حاصل شده او است ، و در مثل " ضربت زيدا " مفعول حقيقى ضرب است ، وزيد من فعل به الضرب است ، لهذا او را مفعول به گفتند ونايب فاعل كه لفظ مفعول بايد باشد در اين عبارت ثانيه مصدر آن فعل است كه ضرب باشد مثلا ، غاية الامر اين است كه در اغلب مواضع اثر از مقوله معانى و احداث است ، و گاه از مقوله ذوات است ، چنانچه در خلق و جعل و ايجاد و اشباه او است ، چنانچه حافظ شيرازى مىگويد : گفتم اين جام بلورين به تو كى داد حكيم * گفت آن روز كه اين گنبد مينا مىكرد كه نفس گنبد را كار اعتبار كرده ، چه فيض جاعل و اثر فاعل ذات گنبد است نه وصف او . و اين اشكال در عربيت نظير اشكالى است كه در آلهى وارد شده در حمل وجود بر اشياء كه با قاعده فرعيت - كه اثبات معنى براى شئ فرع ثبوت مثبت له است - تنافي دارد ، و از اين جهت بعضى انكار قاعده فرعيت كردند ، و با ضرورت عقول مخالفت نمودند . وطايفهاى چون محقق دوانى و اصحاب او تخصيص قاعده فرعيت به غير وجود دادند ، و محققين مثل شيخ رئيس ابو على و استاد البشر خواجه قدس سره و جز ايشان گفتند كه وجود ثبوت شئ لشئ نيست ، بلكه ثبوت شئ است ، پس در