نام کتاب : صلة تاريخ الطبري ( دنباله تاريخ طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : عريب بن سعد القرطبي جلد : 1 صفحه : 6899
به دو گفت : ابن حماد را به من بده يكصد هزار دينار از جانب وى به عهدهء من كه بعد به شما مىدهم به شرط آنكه وى را در خانه اش نگه داريد ، اما محسن اين كار را نكرد و با ابن حماد خشونت كرد و بد و ناسزا گفت كه ابن حماد ، به دو پاسخ داد كه وى را بكشت . چنان بود كه ابو بكر ، احمد بن محمد ، در ايام نكبت و بىكارى ابن فرات ، همه مخارج محسن را از مال خويش مىداده بود ، وقتى ابن فرات به وزارت رسيد وى را حرمت كرد و به دو اقبال كرد كه محسن بر او حسد آورد و براى تلف كردن وى حيله كردن آغاز كرد . تصميم گرفت كه شبانگاه وى را همراه خويش از خانهء خويش در كشتى سوى خانهء پدرش ببرد كه در مخرم بود و چون ميان دجله مىرسد يكى را دستور دهد كه وى را در دجله افكند ، در آن وقت هنگام مد بود . ( 100 صولى گويد : خادمى از آن محسن به نام مزبب ، محرمانه اين را به من خبر داد به سبب دوستىاى كه ميان من و او بود . من احمد را از آنچه دربارهء وى مىخواست كرد خبردار كردم كه ديگر به خانهء محسن نرفت و با وى بكشتى ننشست تا وقتى خدا كارشان را به سر برد كه چندان مدتى نبود . صولى گويد : محسن در ايام نكبتشان به نزد من اقامت كرد و من بسيار به آنها متمايل بودم وقتى به مرتبتى رسيدند كه از آن دور افتاده بودند ابن فرات مرا جزو خواص خويش كرد و دستور داد ملازم مجلس وى باشم . هفتاد دينار بر مقررى من افزود و گفت : « بنگر چه كارى مىخواهى تا ترا بدان برگمارم . » اما محسن به وسيلهء يك سخنچين ، به نزد پدرش از من سعايت كرد كه وزير با من سرسنگين شد . عاقبت قصيده اى گفتم كه بدان گوش داد و عذر مرا پذيرفت و آنچه در دل گرفته بود برفت ، اما محسن بر كينهء خويش بماند اينك چيزى از آن شعر كه آن را مختصر كردهايم : « به سنگ آسياى ملك ما و به قطب « و سرور و پسر سروران بزرگوار
6899
نام کتاب : صلة تاريخ الطبري ( دنباله تاريخ طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : عريب بن سعد القرطبي جلد : 1 صفحه : 6899