« حامد است ؟ كه پيرى سست نيرو « و وامانده است « يا ابن ابى عيساى بخيل ، « كه ممسك است و كم عطا .
« با آنكه به نزد زيدان براى مشورت « علف مىچرد « يا ابن بسطام است ؟ زود بگوى « يا جوان با تانى يا ظريف معطر « يا پير عفت نماى « يا نو آمده ايست كه ندانيم « از كدام سوى مىگردد . » جوان با تانى ابن خصيبى بود و پير عفتنماى ، ابن ابى البغل .
در اين سال سلطان ، سالار نگهبانان بغداد را در مقابله با عامه ناتوان ديد و او را معزول كرد و نگهبانى خويش را به نازوك معتضدى داد كه به روز نخستين شدت عمل وى معلوم شد و كار را چنان راه برد كه هيچ كس نبرده بود . پيادگان را كه آتششان تند بود گوشمال داد و با آنها نبرد كرد چندان كه به اطاعت آمدند و نيازهاى خويش را با تذلل از او گرفتند . وقتى كه به كار گماشته شد ( 96 در دجله و زاهريه جاى داشت ، آهنگ خانهء وى كرده بودند كه آن را بسوزند . نازوك از غلامان كمك گرفت و آنها را پراكنده كرد ، نصر حاجب نيز كه سبب گماشته شدن وى بود او را بر ضدشان كمك داد زيرا خبر يافته بود كه در ناحيهء سوق الشتا عروسى را بنزد شوهرش مىبرده بودند ، يكى از ابناى پيادگان با جمعى از آنها برفت و عروس را بگرفت و به خانهء خويش برد و با وى كار بد كرد ، سپس او را سوى كسانش فرستاد .
مردم بر اين سخت اعتراض كردند و آن را چنان كه بود بزرگ شمردند و همهء آنچه

6894