responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : صلة تاريخ الطبري ( دنباله تاريخ طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : عريب بن سعد القرطبي    جلد : 1  صفحه : 6847


مقتدر درگذشت . احمد بن عباس هاشمى برادر ام موسى بر او نماز كرد و در قصر عيسى به گور شد ، على بن محمد وزير با همه اطرافيان خويش و سرداران و قاضيان بر جنازهء وى حضور يافت .
و چنان بود كه نصر حاجب دانسته بود كه مقتدر با ابن فرات وزير نظر خوش ندارد و بقاى وى را ناخوش دارد و براى سرنگون كردن وى كار مىكند ، ( 66 پس نصر كس بنزد مقتدر فرستاد و خبر داد كه ابن فرات با همه كسان و اطرافيان خويش بر جنازه حضور يافته و به دو گفت : « اگر عزم دارى فرمان خويش را دربارهء آنها روان كنى اكنون ممكن است كه بدين گونه بر جمعشان تسلط نخواهى يافت . » مقتدر پيام داد : « اين را به تأخير انداز كه اكنون وقت آن نيست . » يك جمعه پس از آن روز ، به هارون پسر غريب خلعت دادند و او را بر همه كارها كه پدرش به عهده داشته بود ، گماشتند ، پس از آن نيز براى وى پرچمى بستند .
در همين سال به روز يكشنبه سلخ شعبان ، مصعب بن اسحاق درگذشت ، وى به سن خيلى بالا رسيده بود ، فضل بن عبد الملك امام جماعت مكه بر او نماز كرد ، وى آخرين كس از باقيماندهء فرزندان اسحاق بن ابراهيم بود كه وصايت اسحاق به دو مىرسيد ، زبانش كند بود ، در سخن خطا بسيار مىكرد ، ريش دراز و ابله بود ، اما پارسا بود ، حديث نوشته بود و روايت كرده بود . خبرها و نامه هاى مغلوط دارد ، از جمله نامه اى است كه هنگامى كه به حج مىرفته از قادسيه به كسان خويش نوشته . اين نامه به خط وى يافت شد و من آن را چنان كه بود نقل مىكنم : « به نام خداى رحمان رحيم ، اين نامه را از قادسيه به شما مىنويسم كار قبران ( به جاى قربان ) [1] ها را از ياد برده بودم به پس ( به جاى پسر ) ابو الورود ( نمايندهء وى بوده ) بگود ( بجاى بگويد )



[1] كلمهء متن : احاضى به جاى اضاحى .

6847

نام کتاب : صلة تاريخ الطبري ( دنباله تاريخ طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : عريب بن سعد القرطبي    جلد : 1  صفحه : 6847
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست