خبر آمد كه سبكرى اسير شده ، كسى كه وى را اسير كرده بود سيمجور ، غلام احمد بن اسماعيل بود ، پس از آن وصيف كامه با قتال يار سبكرى بيامد ، او را بر فيلى وارد كردند ، كلاهى دراز به سر داشت ، سيزده اسير پيش روى وى بودند بر شتران كه جبه ها و كلاههاى دراز داشتند ، از حرير . وصيف را خلعت دادند و بازوبند و طوقى از طلاى جواهر نشان . پس از آن سبكرى را بياوردند . به روز دوشنبه يازده روز مانده از شوال ابن فرات وزير هنگام ورود وى حضور داشت با ديگر سرداران ، وى را بر فيلى نشانده بودند و انگشتنما كرده بودند با كلاهى دراز . مهره بازان و سنجزنان پيشاپيش وى ميرفتند ليث بن على پشت سر وى بود بر فيلى ديگر ، ابن فرات خلعت گرفت با اسب و روزى سخت باشكوه بود .
محمد بن يحيى صولى گويد : كه آن روز حضور داشته بود .
گويد : آن روز حديثى را كه صافى حرمى به روز بيعت المقتدر بالله به ما گفته بود به ياد آوردم ، صافى مىگفت : « خليفه المقتدر بالله را ديدم به وقتى كه كودك بودم و در دامن معتضد بود ، معتضد در دفترى مىنگريست كه بسيارى اوقات در آن مىنگريسته بود ، در آن حال به شانهء مقتدر مىزد و مىگفت : « گويى مىبينم كه شاهان پارس را بر فيلان و شتران بنزد تو مىآرند كه كلاههاى دراز دارند . » گويد : و چنان بود كه صافى به روز بيعت مقتدر اين حديث مىگفت و از خدا مىخواست كه اين گفته را محقق كند .
( 38 در همين سال هديه ها به نزد مقتدر آمد ، از خراسان ، كه احمد بن اسماعيل آن را فرستاده بود . از جمله ، غلامانى كه بر مركبان و اسبان بودند و جامه ها با مشك بسيار و بارها و سمورها و تحفه ها كه همانند آن در هديه هاى پيشين ديده نشده بود .
در همين سال ، ابن فرات وزير براى دبيران پرداخت بنشست و به حسابشان كشيد و از خيانت آنها در حدود يكصد هزار دينار اطلاع يافت و اندكى از آن را وا -

6813