responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5692


روز بعد كسان برنشستند و سوى او رفتند . فضل بن ربيع نيز برنشست و سوى وى رفت و تا شب به نزد وى ببود . آنگاه فضل برخاست . عبد الله به دو گفت : « اى ابو العباس بزرگوارى كردى و نكويى ، پدرم و برادرت به من گفته‌اند كه كارى را بىصوابديد تو فيصل ندهم . نياز دارم كه از نظر تو مطلع شوم و از مشورت تو روشنى يابم . اگر راى تو باشد كه پيش من بباشى تا افطار كنيم چنين كن . » گفت : « مرا وضعى هست كه با وجود آن نمىتوانم اينجا افطار كنم . » گفت : « اگر غذاى مردم خراسان را خوش ندارى ، كس به مطبخ خويش فرست كه غذايت را بيارند . » گفت : « مىبايد ما بين عشا و تاريكى شب چند ركعت نماز كنم . » گفت : « در حفاظ خداى باشى . » و با وى به صحن خانه رفت و در كارهاى خاص خويش با وى مشورت مىكرد .
به قولى رفتن عبد الله براى نبرد نصر بن شبث به طور دقيق شش ماه از آن پس بود كه پدرش سوى خراسان رفت .
و چنان بود كه طاهر وقتى عبد الله پسرش ولايتدار ديار ربيعه شد نامه اى به دو نوشت كه متن آن چنين است :
« از ترس خداى يگانه بىانباز و بيم او و رعايت وى و دورى از « خشم وى و حفظ رعيت خويش غافل مباش ، سلامتى را كه خدايت داده « با تذكار معاد و آن چيزها كه سوى آن مىروى و به سبب آن مىدارندت « و از آن مىپرسند قرين كن و دربارهء آن چنان كار كن كه خدايت به روز « رستاخيز از عذاب و عقاب المانگيز خويش نجات دهد كه خداى با تو « نيكى كرده و رأفت با بندگان خويش را كه كارشان سپرده به تو است بر تو « واجب كرده و عدالت با بندگان و اجراى حق و حدود خويش را ميان آنها « و دفاع از ايشان و حريمشان و بقايشان و حفظ خونهايشان و امنيت راهشان و

5692

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 5692
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست