نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5677
اين خبر به ابراهيم رسيد و چون روز پنجشنبه شد عيسى به در پل رفت و به مردم گفت : « من با حميد صلح كردهام و تعهد كردهام كه در كار وى دخالت نكنم ، او نيز تعهد كرده كه در كار من دخالت نكند . » آنگاه بگفت تا خندقى به در پل و در شام بكنند . آنچه گفته بود و كرده بود به ابراهيم رسيد ، و چنان بود كه عيسى از ابراهيم خواسته بود كه نماز جمعه را در شهر به پا دارد و اين را از او پذيرفته بود و چون عيسى چنان سخن كرد و خبر آن به ابراهيم رسيد و بدانست كه مىخواهد او را بگيرد ، محتاط شد . گويند : هارون ، برادر عيسى آنچه را كه وى دربارهء ابراهيم مىخواست كرد به دو خبر داد و چون به دو خبر داد كس پيش ابراهيم فرستاد كه به نزد وى رود تا دربارهء بعضى مقاصد خويش با وى گفتگو كند . عيسى تعلل كرد ، اما ابراهيم همچنان فرستادگان سوى او روان مىكرد تا در قصر ابراهيم كه به رصافه بود به نزد وى رفت ، و چون به نزد وى شد ، كسان را بر در نهادند و ابراهيم و عيسى خلوت كردند ، ابراهيم عتاب با وى آغاز كرد ، عيسى از آنچه مورد عتاب بود عذر مىخواست و بعضى گفته هاى وى را انكار مىكرد . وقتى وى را دربارهء بعضى چيزها به اقرار آورد ، بگفت تا او را تازيانه زدند ، سپس او را بداشت ، تنى چند از سرداران او را نيز بگرفت و بداشت و كس به منزل او فرستاد و كنيز فرزند دار وى را با چند طفل خردسالش بگرفت و آنها را نيز بداشت و اين به شب پنجشنبه بود ، يك روز مانده از شوال . نايب وى را به نام عباس مىجست كه نهان شد و چون خبر بداشته شدن عيسى به مردم خاندان و ياران وى رسيد به نزد همديگر رفتند و مردم خاندان و برادرانش كسان را بر ضد ابراهيم ترغيب كردند و فراهم آمدند ، سرشان عباس نايب عيسى بود . به عامل ابراهيم بر پل حمله بردند و او را براندند كه سوى ابراهيم رفت و خبر را با وى بگفت و دستور داد تا پل را ببرند .
5677
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5677