نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5518
گويد : شاعرى از مردم سمت شرقى كه نامش دانسته نيست درباره زهير و اينكه كسان را با منجنيقها مىكشت شعرى گفت به اين مضمون : « به منجنيق و سنگ نزديك مشو « كه كشته را وقتى مدفون مىشد ديده اى « زود در آمد كه خبرى از دست وى نرود « كه كشته شد و خبر را پشت سر نهاد . « وقتى مىآمد چه نشاط و چه تندرستىاى داشت « مىخواست نگويند كه كارى دارد « و ندانست كه كار به كى مربوط بود « اى منجنيقدار دستان تو چه كرد ! « كه چيزى را به جاى نگذاشت « هوس وى جز آن بود كه مقدر شده بود « كه هرگز هوس بر تقدير غالب نشود . » گويد : هرثمه بر كنار نهريين فرود آمد و ديوار و خندقى به اطراف خويش نهاد و منجنيقها و ارابه ها فراهم آورد . عبيد الله بن وضاح را در شماسيه جاى داد . طاهر در بستان به در انبار فرود آمد . از حسين خليع آوردهاند كه گويد : وقتى طاهر بر بستان به در انبار تسلط يافت محمد از ورود وى به بغداد سخت بيمناك شد . مالها كه به دست وى بود پراكنده شده بود . در كار خويش فرو ماند و سخت آشفته خاطر شد و بگفت تا هر چه كالا در خزينه ها بود بفروشند و ظرفهاى طلا و نقره را ، دينار و درهم كنند و پيش وى آوردند كه براى ياران خويش و مخارج خويش به كار برد . در آن وقت بگفت تا نفت و آتش سوى حربيان افكنند و آنها را با منجنيقها و ارابه ها بزنند و آينده و رونده را بكشند .
5518
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5518