نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5750
آن حجت بر تو تمام كند و ترا و پيروانت را به وحدانيت و شريعت اسلام بخوانم ، و اگر نپذيرفتى فديه اى كه موجب حمايت شود و اثبات رعايت و اگر اين را نكردى آنچه از اوصاف ما به يقين معاينه خواهى ديد مايه بىنيازى از ابلاغ گفتار و توضيح اوصاف است و سلام بر آن كس كه پيروى هدايت كند . » در همين سال مأمون به سلوس رفت . و هم در اين سال على بن عيسى قمى ، جعفر بن داود قمى را فرستاد كه ابو اسحاق ابن رشيد گردن او را بزد . در اين سال سليمان بن عبد الله سالار حج شد . آنگاه سال دويست و هيجدهم در آمد . سخن از خبر حادثاتى كه به سال دويست و هيجدهم بود از جمله حادثات اين سال آن بود كه مأمون از سلغوس سوى رقه رفت و در آنجا خواهر زاده دارى را كشت . و هم در اين سال بگفت تا رافقه را خالى كنند كه اطرافيان وى در آن جاى گيرند ، و مردم از اين بناليدند كه معافشان داشت . در اين سال مأمون پسر خويش عباس را به سرزمين روم فرستاد و به او گفت كه در طوانه بماند و آنجا را بسازد ، فعلگان و مزدوران فرستاده بود ، بنا آغاز شد و آن را بساخت ، يك ميل در يك ميل ، و حصار آن را سه فرسنگ كرد . چهار در براى آن نهاد و بر هر درى قلعه اى بود ، عباس پسر خويش را براى اين كار در نخستين روز جمادى فرستاد . مأمون به برادر خويش اسحاق نوشت كه از ولايت دمشق و حمص و اردن و فلسطين ، چهار هزار مرد سپاهى مزدور بگيرد ، سوار را يكصد درم مىدهد و پياده
5750
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5750