نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5733
آنجا هستند . در اين سال مردم قم سلطان را خلع كردند و خراج ندادند . سخن از اينكه چرا مردم قم سلطان را خلع كردند ؟ و سرانجام كارشان در اين باب گويد : سلطان را از آن رو خلع كردند كه خراج خويش را بسيار شمردند كه خراجشان دو هزار هزار درم بود . مأمون وقتى به هنگام بازگشت از خراسان به آهنگ عراق وارد رى شده بود از خراج آنها مقدارى كاسته بود كه از پيش بگفتم ، مردم قم نيز طمع آوردند كه مأمون در كار تخفيف با آنها چنان كند كه با مردم رى كرده بود . به دو نوشتند و از او تخفيف خواستند و از گرانى خراج خويش شكايت بردند ، اما مأمون آنچه را خواسته بودند نپذيرفت ، آنها نيز از پرداخت خوددارى كردند . راوى گويد : مأمون على بن هشام را سوى آنها فرستاد ، سپس عجيف بن - عنبسه را به كمك وى فرستاد ، يكى از سرداران حميد به نام محمد پسر يوسف كح ، از خراسان به قوص آمد كه به دو نوشت سوى قم رود و همراه على بن هشام با مردم آنجا نبرد كند . پس على با آنها نبرد كرد و بر آنها ظفر يافت ، يحيى بن عمران را بكشت و ديوار قم را ويران كرد و از آنجا هفت هزار هزار درم خراج گرفت از آن پس كه از دو هزار هزار شكايت مىكرده بودند . در اين سال شهريار بمرد ، وى پسر شروين بود . شاپور پسر شهريار به جايش نشست ، مازيار پسر قارن با وى به نزاع برخاست و اسيرش گرفت و بكشت و كوهستان به دست مازيار پسر قارن افتاد .
5733
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 5733