نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 592
بدين رسن ببند . اين زن چنان كرد . شمسون را ببست . شمسون بيدار شد . دست برد و آن رسن بگسست و زن را گفت : چرا چنين كردى ؟ زن گفت : قوّت تو را آزمودم تا چند است كه مردمان همى با تو بسنده نيايند . پس آن مردمان غلى آهنين بدان زن فرستادند . آن زن او را بدان غل ببست . شمسون آن غل بگسست . پس آن زن او را بگفت : چيست كه ترا بدان بتوان بستن تا ترا دست كار نكند ؟ شمسون گفت : مرا به موى من بشايد بستن . و شمسون مويى داشت بر سر ، دراز . شمسون بخفت . آن زن لختى از موى او ببريد و او را ببست . شمسون بيدار شد . هيچگونه نتوانست گشادن . زن برفت و كافران را آگاه كرد . ايشان بيامدند و گوش و بينى وى ببريدند و چشمهاش بركندند . و ملك آن شهر بر منظرهاى همى نگريست . شمسون خداى را بخواند تا چشم و اندام وى باز داد و درست شد . پس برفت و دست به ستون آن منظر اندر زد و بجنبانيد و بيفگند ، و ملك و آن همه خلق كه با ملك بودند هلاك شدند ، و شمسون را هيچ زحمت نرسيده ، و همه شهر را ويران كرد .
592
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 592