گفتند : اگر تابوت باز ما افتد ما دانيم كه ملكى او حقّ است و فرمان او كنيم . و تابوت اندر دست دشمنان كافر بود و هيچكس از ايشان ندانست كه آن كجاست . و گروهى چنين گفتند كه آن دشمنان كه تابوت ببردند به زير سرگين اندر كرده بودند و بر سر آن پليديها [ b 75 ] همى كردند . و هر كس كه آن چنان مىكرد ناسورش اندر اندام مىافتادى ، و اين ناسور از آن روزگار باز پديد آمد . پس چون خداى عزّ و جلّ خواست كه تابوت به آيت ملكان كند و طالوت آن را پديد كند و با ايشان دهد ، آن علَّت را در ميان كافران افگند تا ستوه شدند و آن تابوت بر گرفتند و به ناحيت بنى اسرائيل بردند و بيفگندند .
خداى تعالى فريشتگان را بفرستاد تا آن به ميان بنى اسرائيل آوردند و ايشان همى نگريستند كه تابوت اندر هوا مىآمد و كس را نديدند كه تابوت بر گرفته بود .
اشموئيل ايشان را گفت فريشتگان تابوت آوردند . و به خبرى ديگر گفتند كه شبى بخفتند ، چون روز بود تابوت اندر ميان بنى اسرائيل يافتند . اشموئيل ايشان را آگاه كرد كه اين فريشتگان آوردند . و خبرى ديگر هم اندر اين كتاب گويد كه آن كافران كه تابوت اندر دست ايشان بود بتپرست بودند و تابوت را اندر آن بتخانه بنهادند .
چون روز ديگر آنجا شدند ، بتان همه زير تابوت بودند . ديگر شب بتان بر سر تابوت بنهادند و به ميخ بدوختند . ديگر روز هر دو دست و پاى بت بريده ديدند و همه را در زير تابوت يافتند . پس گفتند : ما با خداى بنى اسرائيل نه بسيم .
تابوت را ببردند و به ديهى بيفگندند . پس مردم آن ده را همه درد گردن بگرفت از آنكه تابوت بر گردن نهادند و بدان ديه بردند . و اندر آن ديه زنى از بنى اسرائيل بود اسير ، آن زن ايشان را گفت : شما از درد گردن نرهيد تا آن تابوت باز بنى اسرائيل نبريد . گفتند : اين را كه يا رد گرفتن ؟ زن گفت : بر گردون نهيد تا گاو بكشد و باز بنى اسرائيل برد ، و گاو باز شما آيد . ايشان دو ماده گاو كه گوساله داشتند گردون بر ايشان بستند ، و آن گوسالگان را به ديه باز داشتند و گاوان را از ديه بيرون كردند .
گاوان همى رفتند بىآنكه از بنى آدم كسى آن را همى راند . و خداى عزّ و جلّ فريشتگان را فرمود تا گاوان را همى راندند تا به زمين بنى اسرائيل آمدند و تابوت را

394