نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 384
قصّه ذو الكفل اين چنان بود كه بنى اسرائيل را به حرب كافران خواند به فرمان خداى ، و ايشان اجابت نكردند و از مرگ بترسيدند ، و طاعون بر ايشان افتاد و هر روز خلقى به طاعون بمردندى . و گروهى از شهر بيرون آمدند و از آن شهر بگريختند . چون از شهر بيكبار بيرون آمدند ، خداى تعالى ايشان را همه بميرانيد . پس آن خلق كه در شهر بودند بيرون شدند و ايشان را بديدند و از بسيارى كه بودند به گورشان نتوانستند كردن ، آنگاه ديوارى گرد ايشان بر آوردند تا ددان ايشان نخورد . و ساليان بسيار بر او بگذشت و آفتاب تابستان و سردى زمستان بر ايشان بگذشت و اندامشان جدا شد و گوشتشان بريزيد . آنگاه حزقيل روزى از شهر بيرون شد و بديشان نگاه كرد ، بخشايش آمدش . خداى را دعا كرد تا همه را زنده كرد و به شهر آمدند تا باز بمردند . و چنين گويند كه هر كه از نسل ايشان است از تن او بوى مرده آيد . چون حزقيل بمرد ، و ندانم كه عمرش چند بود ، گروهى اندر بنى اسرائيل بت پرستيدند و دين موسى دست باز داشتند ، و به شام اندر به هر شهرى ملكى بنشست ، و سالها بر آمد و شريعت دست باز داشتند . پس الياس را خداى عزّ و جلّ پيغمبرى داد .
384
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 384