نام کتاب : احوال وآثار محمد بن جرير طبرى ( فارسي ) نویسنده : علي أكبر شهابي جلد : 1 صفحه : 73
و با زيادى لشكر حبش چه امرى ترا برانگيخته است كه بجنگ آئى و سپاهيانت را بخطر اندازى ؟ ! گويا دستخوش فريب شده و گول خوردهاى ! با اين وصف اگر بخواهى اجازهات مىدهم كه بسوى كشورت برگردى و هيچگونه تعرضى از من و سپاه من به تو و سپاهيانت نخواهد شد ، و اگر بخواهى هم اكنون نبرد را كار بنديم ، و اگر هم ميخواهى مهلتى دهم تا در كار خود بينديشى و با يارانت مشورت كنى . فرمانده ايرانى در كار جنگ انديشناك شد و پاسخ داد كه مهلتى در ميان باشد و پيمان استوار بسته شود كه در مدت مهلت هيچيك از سپاهيان دو طرف به يكديگر تعرض نكنند تا مدت معهود سپرى گردد و درين ميان تصميم قطعى گرفته شود . مسروق اين پيشنهاد را پذيرفت و هر يك از دو لشكر در لشكرگاه خود اقامت گزيد . كشته شدن پسر فرمانده ايرانى بدست حبشيان چون ده روز از مدت مهلت سپرى شد ، روزى پسر فرمانده ايرانى كه نامش « نوزاد » بود ، براى گردش بر اسب خود سوار شد و از لشكرگاه خارج گرديد ، قضا را اسبش سركشى كرد و او را بميان لشكر دشمن برد . حبشيان چون او را ديدند بيدرنگ در ميانش گرفتند و بقتلش رسانيدند . وقتى خبر بفرمانده ايرانى رسيد كسى نزد مسروق فرستاد و او را از شكستن پيمان و كشتن فرزندش ملامت كرد و سبب را جويا شد . مسروق پاسخ داد كه فرزند تو داخل لشكرگاه ما شد و بسپاهيان ما حمله كرد ، ازين جهت گروهى از نادانان و سفيهان سپاه او را كشتند و من از كردهء آنان ناخرسندم . فرمانده ايرانى گفت : به مسروق بگوييد كه اين جوان فرزند من نبوده است بلكه پسر زنى روسبى بوده است اگر پسر من بود شتاب نميكرد و محل خود را ترك نميگفت مگر پس از تمام شدن مهلتى كه در ميان بود . پس فرمان داد كه نعش او را در ميان ريگها انداختند چنانكه لشكريان او را بهبينند . آنگاه سوگند خورد كه تا مهلت سپرى نشود ، مى نياشامد و روغن بسر خود نمالد .
73
نام کتاب : احوال وآثار محمد بن جرير طبرى ( فارسي ) نویسنده : علي أكبر شهابي جلد : 1 صفحه : 73