responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : يادداشتهاى استاد مطهرى ( فارسي ) نویسنده : مرتضى مطهري    جلد : 1  صفحه : 40


مىدهد و اتفاق مىافتد كه [ با ] يك حركت واقعى مبناى اول و اساس اولى كه آن خيالات بر روى آن بنا شده [ فرو ] مىريزد . در اين زمينه به نقل مجلهء « راهنماى كتاب » شمارهء ارديبهشت 41 مقاله دكتر زرين كوب داستانها در شرق و غرب هست . در داستانهاى غربى به اين صورت آمده است كه دخترى ( دهاتى ) كوزهء شير بر سر نهاد و آهنگ شهر كرد ، در راه با خود مىانديشيد كه اين شير را بفروشم و از بهاى آن صد دانه تخم مرغ بخرم ، از آن تخمها جوجه ها پديد آيند و افزونى گيرند . پس مرغها را بفروشم و از آن مايه خوكى بخرم ، خوك را پروار كنم و بفروشم و از بهاى آن ماده گاوى بخرم يا گوساله اى كه در ميان رمه گاوان جست و خيز كند . از اين انديشه چنان شورى به دخترك دست داد كه بىاختيار به جست و خيز افتاد و دردم كوزهء شيرش از روى سر فرو ريخت .
ايضاً از ( كليله و دمنه ) ص 209 نقل مىكند :
« مردى پارسا همسايهء بازرگانى بود كه روغن گوسفند و شهد مىفروخت و هر روز قدرى از بضاعت خويش براى قوت زاهد فرستادى . زاهد چيزى به كار بردى ، باقى را در سبويى كردى و در طرفى بنهادى . آخر سبو پر شد . روزى در آن مىنگريست . انديشيد كه اگر اين شهد و روغن به ده درم بتوانم فروخت و آن را پنج گوسفند خرم ، هر پنج بزايند و از نتايج ايشان رمه ها پديد آيد ، و مرا استظهارى باشد و زنى از خاندان بزرگ بخواهم . لاشك پسرى آيد ، نام نيكويش نهم و علم و ادب بياموزمش و اگر تمردى نمايد بدين عصا ادب فرمايم . اين فكرت چنان قوى شد كه ناگاه عصا برگرفت و از سر غفلت بر سبوى آويخته زد . در حال بشكست و شهد و روغن بر او فرود آمد . »

40

نام کتاب : يادداشتهاى استاد مطهرى ( فارسي ) نویسنده : مرتضى مطهري    جلد : 1  صفحه : 40
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست