نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي جلد : 1 صفحه : 320
و هر يك از شرح نويسان مثنوى شرحها بر اين شعر نوشته و هر كدام راهى رفتهاند ، ولى محتمل است ( و الظّن يلحق الشي بالأعمّ الأغلب ) كه از اوّل پايه ريزى وحدت مىكند ، چنانچه مىگويد : متّحد بوديم و يك گوهر همه * بىسر و بىتن بديم آن سر همه ( 1 ) بالأخره ، من قشرى مسلك مىگويم : غذاى دوستداران خدا بانگ نماز است و آمدن رمضان و آهنگ حج و . . . كه در او باشد خيال اجتماع ، مثل جمعه و جماعت و حج ; خيالات به گفتن « اللّه اكبر » در نماز يا تلبيه در حج مجتمع مىشود . در قرب إلى اللّه تعالى ، و از صفير سين « السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته » مجسّم مىشود و صورت خارجى مىگيرد . مثنوى گويد : هر كسى از ظنّ خود شد يار من * وز درون من نجست اسرار من ( 2 ) من در چه خيال و او در چه خيال و حال ! همانطور كه راجع به مزمار و نِى بر طبق اخبار گفته ام : نشنو از نِى چون ترانه مىزند * ره بر ايمانت شبانه مىزند بشنو از محبوب خود بانگ نماز * پس نماز و هم تضرّع هم نياز مؤمن ساجد بود مهمان حق * دست دارد هر زمان بر خوان حق رفت پيغمبر ز مسجد سوى دوست * سير بنمود از زمين تا كوى دوست ( 3 )
1 - دفتر اوّل : 686 ، ظاهراً اين عين وحدت موجود موهوم است كه خواهد آمد ، ولى در كتاب فرهنگ فرق صفحه 306 گويد : مولانا در حقيقتِ تصوّف فرمايد ، ولى به نظر نگارنده در مذهب تصوّف است كه وحدت موجود باشد ، نه تعريف تصوّف . در نسخه نيكلسون مصراع اول چنين است : « منبسط بوديم و يك گوهر همه » 2 - مثنوى : دفتر اوّل ، 6 . 3 - اشاره به آيه مباركه « سبحان الذى اسرى بعبده ليلاً من المسجد الحرام إلى المسجد الاقصى الذى باركنا حوله . . . » سوره إسراء آيه 2 است كه معراج پيامبر اكرم ( صلى الله عليه وآله و سلم ) را بيان مىفرمايد .
320
نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي جلد : 1 صفحه : 320