نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي جلد : 1 صفحه : 55
يادگار شمس بود درپيچيد . در تمام قونيه قوّالى ( خواننده - آوازهخوان ) نماند كه وى را به سماع خويش نخواند . دعوتى نماند كه آن را تبديل به مجلس سماع نكرد . شهر از شور و حال ماخولياگونه او پر و لوله گشت . . . صوفيان از ذوق سماع او خرقهها چاككردند ، حافظانِ قرآن شعرخواندن گرفتند » . ( 1 ) گويا بار ديگر وسوسه ديدار شمس او را وادار به عزيمت به دمشق كرد . در آنجا نيز بساط سماع و شعر برپا بود . ولى وى مراد خود را نيافت . دوباره به قونيه بازگشت . لكن خاطره شمس را هيچگاه از ذهن خود بيرون نكرد . « در بازگشت به قونيه همچنان خود را در موسيقى و شعر و رقص و سماع غرق كرد . . . جاذبه شور و سماع در اين ايّام تمام وجود او را تسخير كرده بود . در خلوتخانه گهگاه رَباب ( يك نوع وسيله موسيقى مانند طنبور ) مىنواخت حتّى به ذوق خود در ساخت رَباب هم پارهاى تصرّفها كرد » . حساسيّت مولوى به موسيقى و سماع ( گزارش تاريخ ) جلال الدين اين مدرّس و واعظ و امام جماعت ديروز چنان نسبت به موسيقى حساس شده بود كه حالت روانى خاصّى در او به وجود آمده بود . به طورى كه در كمتر درويش و صوفى مىتوان اين حالت را سراغ گرفت . « حساسيّت او نسبت به موسيقى تا حدّى بود كه به سماع بانگِ آسياب به وجد مىآمد . . . ماجراى بازار زركوبان ( زرگران ) در همان ايام ، سماع او را در بازار به يك مجلسِ شور و حال صوفيانه تبديل كرد . . . از آهنگ تاق تاقِ پُتك و سندان كه در زير سقف مىپيچيد . . . شور و حالى عجيب در وى پديد آمد . . . بيخودوار دَر دَم به سماع و چرخ مشغول شد ، مريدان هم به موافقت ، بر گرد او در سماع آمدند و هنگامه عظيم جمع آمد . . . زركوبان ( زرگران ) ديگر در داخل كارگاهها دست از كار كشيده بودند و با
1 - پله پله تا ملاقات ص 161 و 162 .
55
نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي جلد : 1 صفحه : 55