responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي    جلد : 1  صفحه : 309


سماع ( غناء ) مثنوى گويد :
پس غذاى عاشقان باشد سماع ( 1 ) * كه در او باشد خيال اجتماع


1 - مولوى و عشق و سماع پيوند ناگسستنى با هم دارند . آن چنان حيات وى با سماع درآميخته است كه بدون آن مرده و بىروح به حساب مىآيد . هرچند سماع ( به معناى خاص ) تقريباً همراه با تصوّف ( به معناى وحدت وجود و فنا ) متولد شد ، و از آغاز در كنار يكديگر بودند ( همانگونه كه ذكر شد با هم بودن اين دو تقريبى است . ) ، و لكن مشايخ و طريقت‌هاى مختلف رويّه يكسان در باب سماع ندارند . گرچه اكثريت قريب به اتفاق آنها سماع را مستحبّ و راحج مىدانند ، و بسيارى از آنها به چشم عبادت برتر و غذاى روح به آن نگاه مىكنند . مولوى و پيروان وى ( در ميان صوفيه ) از كسانى هستند كه در زمينه سماع بسيار افراط و زياده روى كرده‌اند . سماع يكى از اَرمغانهايى بود كه شمس تبريزى همراه خود براى مولوى آورد . مولوى قبل از ملاقات با شمس ، هرچند صوفى بود ، ولى اهل سماع و شعر و . . . نبود ( خط سوم ، ص 39 بخش آ ) و لكن بعد از آشنايى با شمسو انفعال باور نكردنى وى ، يكسره به شعر و سماع پرداخت . به خصوص چرخ زدن در حال رقص و سماع را بايد يكى از آموزشها و نوآوريهاى شمس تبريزى در قونيه به حساب آورد ( خط سوم ، ص 77 ، بخش آ ) ، كه مولوى آن را چون هديه آسمانى پذيرفت و با حرص و ولع خاصى ( و به هر وسيله‌اى ) اجرا مىكرد ، و تا واپسين لحظات زندگى و حتى در آستانه رويارويى با عزرائيل ( بنا به نقل افلاكى ) از آن دست برنداشت . ( مناقب العارفين ، ص 9 - 558 ، بنا به نقل مولانا جلال الدين . ) آقاى فروزانفر مريد و مولوى شناس معاصر در اين زمينه مىنويسد : كتب مناقب و آثار بر اين متفق است كه مولانا بعد از اين خلوت ( خلوت با شمس ) روش خويش را بدل ساخت و به جاى اقامه نماز و مجلس وعظ ، به سماع نشست و چرخيدن و رقص بنياد كرد و به جاى قيل و قال مدرسه و اهل بحث ، گوش به نغمه جانسوز نى و ترانه رباب نهاد . ( رساله در تحقيق حال و شرح آثار مولوى ص 70 ، مناقب العارفين ، ص 89 . ) سماع كه عبارت از : وجد و سرور و پاى كوبى و دست افشانى صوفيان ( به صورت گروهى يا فردى ) با آداب و تشريفاتى خاص است ( فرهنگ معين واژه سماع . ) در فكر و زندگى مولوى نقش اساسى دارد . در ميان موسيقىها ، مولوى شيفته و دلباخته آهنگ « رباب » بود . رباب ، ابزار موسيقى خاصى است كه مشتمل بر تارهايى است و در قديم آن را با ناخن يا زخمه و سپس با آرشه مىنواختند . و آن طنبور مانندى بود كه دسته‌اى داشت . ( فرهنگ معين واژه رباب . ) مولوى با اين آلت موسيقى ( رباب ) ماجراهايى دارد كه نقل همه آنها به طول مىانجامد . وى آهنگ رباب را صداى صرير بهشت مىخواند و در وصف آن مىگفت : رباب مشرب عشق است مونس اصحاب * كه ابر عريان نام كرده‌اند اندرباب چنان كه سقاى گل و گلستان است * رباب قوت ضمير است و ساقى الباب ( كليات شمس ، ج 1 ، ص 190 . ) مولوى داراى ناى زن خاصى بوده ( به نام حمزه ناى زن ) ( مناقب العارفين ، ص 231 . ) و همچنين خوانندگان و قوّالان مخصوص و متعددى داشته است كه در تاريخ زندگانى وى ثبت است . حرص و ولع مولوى به سماع به حدى بود كه گاهى خواننده و قوّال را به ستوه مىآورد و از خواندن باز مىايستاد . در اين حال خواننده ديگرى جاى او را مىگرفت و مولوى همچنان چرخ مىزد و پا بر زمين مىكوبيد و دست بر هوا مىافشاند . ( مناقب العارفين ، ص 394 . ) افلاكى مىنويسد حتى جوانان طاقت همراهى با مولوى در سماع و چرخ زدن را نداشتند . دلبستگى مولوى ، اين به اصطلاح مدرس و واعظ ديروز و صوفى امروز ، به سماع چنان شديد بود كه نه زمان مىشناخت نه مكان . در هر جا و در هر زمان و به هر وسيله بساط سماع برپا مىكرد . در مناقب نامه‌ها آمده كه گاهى به مدت سه شبانه روز و گاهى يك هفته و به نقل افلاكى تا ده روز و پانزده روز و بيشتر ، در حال سماع بوده است . ( مناقب العارفين ، ص 294 و 345 و 557 هر چند افلاكى قضايا را با مبالغه و اغراق نقل مىكند و لكن در هر حال نشان دهنده حرص و ولع مولوى به سماع مىباشد . ) سلطان ولد فرزند دلبند مولوى با اشاره به حالت پدر ( بعد از فراق شمس ) مىگويد : يك نفس بىسماع و رقص نبود * روز و شب لحظه‌اى نمىآسود تا حدى كه نماند قوّالى * كو ز گفتن نگشت چون لالى خلق از وى ز شرع و دين گشتند * همگان عشق را رهين گشتند پيرو بُرنا سر سماع باره شدند * بر بُراق ولا سواره شدند ورد ايشان شده است بيت و غزل * غير اين نيستشان صلاة و عمل عاشقى شد طريق و مذهبشان * غير عشق است پيششان هذيان كفر و اسلام نيست در رهشان * شمس تبريز شد شهنشهشان در تاريخ زندگانى مولوى ، كه به دست مريدان وى نوشته شده است ، حوادث و عملكردهايى ديده مىشود كه باعث شگفتى و تحيّر انسان مىگردد ، به طورى كه پذيرفتن آن دشوار است . و لكن چون با افكار و گفته‌هاى مولوى ( در موارد ديگر ) مشابه و هماهنگ است و شواهدى نيز آن را تأييد مىكند ، چندان بعيد به نظر نمىرسد . خصوصاً با توجه به روش صوفيان كه با توجيهات و تأويلات بىپرواى خود حدود و مرزهاى شرعى و خطوط قرمز را درهم مىشكنند و اهداف صوفيانه خويش را عليرغم ادلّه شرعى پيش مىبرند . به عنوان نمونه : افلاكى نقل مىكند كه مولوى حتى داراى مجالس سماع زنانه نيز بوده است . به متن تكان دهنده زير ( و همينطور حكايت بعدى ) توجه كنيد : علاوه بر زنان طبقات مرفّه ، بين زنان . . . طبقات پايين و اصناف نيز مولانا علاقمندانى داشت كه به خاطر او مجلس ترتيب مىدادند و دعوتش مىكردند . وقتى مولوى در مجلس آنان حاضر مىشد گلبارانش مىكردند و همراه او به سماع برمى خاستند ! شبهاى جمعه زنان قونيه در منزل امين الدين ميكائيل كه نايب خاص سلطان بود گرد مىآمدند و سماع مىكردند ! ( مولانا جلال الدين ، ص 340 ، پله پله تا ملاقات . . . ص 165 . ) داستان دوم ( كه همان مأخذ نقل كرده ) اين است : روزى علم الدين قيصر ( مولوى با بسيارى از پادشاهان و امراء و ثروتمندان ارتباط داشته از جمله ركن الدين سلجوقى ، معين الدين پروانه و همسر اين دو و . . . علم الدين قيصر از جمله اين افراد بوده است . ) سماع بزرگ داشت ( با حضور مولوى ) و مولانا در آن سماع هر چه پوشيده بود به قوّالان بخشيد و همچنين عريان رقص مىكرد ! و بعد از سماع علم الدين لباس سرتاپايى كه مناسب او بود آورده مولانا پوشيد و بيرون آمد . در راه آواز « رباب » از خانه ارمنيان شنيد ، به چرخ آمد و ذوقها كرد تا صباح ديگر بر سر آن راه ، در نعره و صياح بود ، باز هر چه پوشيده بود به مردمان شراب خانه بخشيد و برفت ! ( مناقب العارفين ، ص 489 بنا به نقل تنبيه الغافلين ، ص 80 . ) اين قضيه و امثال آن نشان مىدهد كه مولوى نه تنها علاقمند به سماع و رباب كه به نوعى نسبت به آن روانى بوده است به طورى كه قادر به كنترل كردن و تسلّط بر نفس خويش نبوده است . و گرنه انسان به هر اندازه كه ايمان و معرفت او به حق تعالى بيشتر شود بر سكينه و وقار او افزوده مىگردد نه اينكه در برابر شراب خانه ارمنيان ، آن هم در اثر شنيدن آهنگ موسيقى كفار ( و بعد از فراغ از جلسه سماع ديگر ) به رقص و چرخ درآيد . ( رساله سپهسالار ، ص 46 . ) اينجاست كه از عمق دل ( و همصدا با بعضى از بزرگان ) اين صدا برمى آيد كه : الالغته . . . على من ابدع البدع و خالف الشرع المبتدع . مولوى به اين مقدار اكتفا نمىكند بلكه كار را به جايى مىرساند كه سماع را از نماز - اين نور چشم پيامبر ( صلى الله عليه وآله و سلم ) - برتر معرفى مىنمايد و اذان را داعى حق به ظاهر ، و سماع را داعى حق به حقيقت و باطن مىخواند . ( مناقب العارفين ، ص 395 . پله پله تا ملاقات . . . ص 178 و 176 . ) اينجاست كه بايد سخنان فرزند مولوى و سپهسالار را تصديق كرد كه بسيارى از كلمات مولوى در حال مستى و سماع از وى صادر شده است . ( رساله سپهسالار ، ص 46 . ) آرى اين چنين تيغ تأويل ( صوفيانه ) حريم شرع و شريعت را از هم مىدرد و شعله شريعت سوزِ وجد و ذوق ، بزرگترين سفارش انبياء و اوصياء را به آتش مىكشد . آيا تبليغ و ترويج يك جانبه از چنين افرادى با چنين تفكّرى ، جايى براى سكوت و تساهل باقى مىگذارد ؟ به راستى بايد يكى از كرامت‌هاى بزرگ صوفيه ( و از جمله مولوى ) را وارونه جلوه دادنِ احكام دانست . سماعى كه در شرع ( حداقل ) مكروه شناخته شده است از ديدگاه مولوى و بسيارى ديگر از صوفيه به عنوان عبادت برتر ( حتى از نماز ) قلمداد مىشود . اگر سخنان مذكور توسط موافقان مولوى نقل نشده بود ، قلم جرأت نقل و بازگويى آنها را نداشت و لكن . . . و لكن چه بگوييم كه اينها آثارى است كه مريدان هم عصر مولوى بر صفحه تاريخ نگاشته‌اند و براى آيندگان ( و به خصوص مولوى دوستان ) به ميراث گذاشته‌اند . به علاوه چنان كه گفته شد متأسفانه شواهدى از آثار مولوى ( كتاب فيه مافيه ، مثنوى ، ديوان ) و آثار شمس تبريزى ( مقالات شمس ) وآثار سلطان ولد ( معارف ، ولدنامه ) آنها را تأييد مىكند . نعوذباللّه من تسويل الشياطين و وسوسة الضالين . از اينجاست كه سرّ گرايش و تبليغ عده‌اى از معاصرين نسبت به شخصيت و افكار كسانى چون مولوى روشن مىشود ، بسيارى از اين افراد آگاهانه يا ناخودآگاه ، و تحت تأثير فرهنگ غرب معتقد هستند كه تنها دل خانه دين است و احكام و دستورات فردى و اجتماعى ( كه از آن به شريعت تعبير مىشود ) ارتباطى با جوهر دين ندارد . آنها يكشنبه در كليسا بودن و دوشنبه در كنار يار و دريا گذراندن را منافى يكديگر نمىدانند . به نظر آنها دستورات عملى دين به منزله قيد و بند و منافى با تحرك و جهانى و ابدى بودن اديان است . و در شكل ترميم يافته آن ، محتواى دين ( از عقايد و اخلاق و احكام ) به فرمان زمان و تاريخ ، قبض و بسط مىيابد ( لااقل در ذهن بشر ) ، و به تناسب زمان صور و اشكال گوناگون و رنگارنگ به خود مىگيرد . ( هر لمحه به شكلى بت عيار درآمد . . . ) عبدالباقى گولپينارلى يكى از نويسندگان ترك و مولوى شناسان معاصر ، با استقبال از طرز فكر مولوى ( بىقيدى و تعبدشكنى ) مىنويسد : مولانا براى تكامل انسان عشق و سماع و موسيقى را اساس قرار داده است و از اين رو از يك طرف منش‌هاى تنگ و خشك شريعتمداران را به هيچ گرفته است و از سوى ديگر باافزودن ماهيتى الهى به اين سه پديده بديع ، طبيعتاً تحوّلى دينى ايجاد كرده است . مؤلف در جاى ديگر ، مخالفين و معترضين معاصر مولوى را انسانهاى متعصب و خشك مغز قلمداد مىكند . ( مولانا جلال الدين ، ص 332 ) آقايان فروزانفر ، زرين كوب و نفيسى نيز سخنانى نزديك به گفته گولپينارلى دارند .

309

نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي    جلد : 1  صفحه : 309
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست