نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 445
و همهء شبهاى همگى زمان ، شب قدر است [1] مرا ، چون كه آن حضرت به من نزديك مىشود به فناى همگى آثار من ، چنان كه همهء روزهاى ديدارش مرا روز جمعه است كه نامش سيّد الأيّام است . < شعر > و سعيي لها حجّ به كلّ وقفة على بابها قد عادلت كلّ وقفة [2] < / شعر > و رفتن و توجّه كردن من به سوى حضرتش ، مرا حجّى مقبول است ، كه به آن سعى هر ايستادنى بر در حضرتش به تحقيق برابر است با هر وقوفى به عرفات ، كه جمله خلق اولين و آخرين كردهاند و خواهند كرد . اين حكم حال من به نسبت با زمان بود ، امّا به نسبت بامكان مىگويم در اين أبيات آينده : < شعر > و أيّ بلاد الله حلَّت بها فما أراها و في عيني حلت غير مكَّة < / شعر > و هر شهرى از شهرها و بلاد خداى تعالى كه حضرتش به آن شهر فرود آمد ، أعنى در آن جا بر من متجلَّى شد ، از اين مقام و آن شهر به آن تجلَّى او در چشم من شيرين و خوش آينده آمد ، من آن شهر را جز شهر مكَّة كه به كعبه مشرّف است نمىبينم در شرف و بزرگوارى ، چون از اين مقام مذكور نظر مىكنم ، يعنى پيش از اين تجلى ، هيچ شهرى در چشم من شيرينتر و بزرگوارتر از مكه نبود ، اكنون به اين تجلَّى او ، هيچ جا را جز مكَّه نمىبينم و در دل و چشم من همه ، شيرين مىنمايد . < شعر > و أيّ مكان ضمّها حرم كذا أرى كلّ دار أوطنت دار هجرة [3] < / شعر >
[1] و همه شبهاى مجموع روزگار شب قدر است - خ - . [2] هر روزى كه صبح اميد از مطلع فيروزى سر برزند ، و آفتاب ديدار جمعيت انوار او بر من تابد ، آن روز جمعه باشد . سعيم به جانب و سوى او و توجّهم به كوى او مرا حجّى مبرور است « عرفات عشق بازان سر كوى يار باشد » هر وقفه اى كه بر آن باب دست دهد ، برابر است با وقفات حجاج عالم . < شعر > كعبه كجا برم چه كشم رنج باديه كعبه است كوى دلبر و قبله است روى دوست < / شعر > [3] < شعر > من كعبه و بتخانه نمىدانم و دانم آن جا كه توئى كعبه ارباب دل آن جاست < / شعر > الحرم ما لا يحل انتهاكه و تجب حمايته . ارضت : نزلت .
445
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 445