نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 409
و اين اشارت به آن سخن است كه حلَّاج از خواص - رضي الله عنهما - پرسيد كه فيم أنت ؟ فقال اصحّح مقام التوكل ، فقال له الحلَّاج : أفنيت عمرك في عمارة الباطن ، فأين الفناء في التوحيد . < شعر > فواحده الجمّ الغفير و من عدا ه شرذمة حجّت بأبلغ حجّة [1] < / شعر > پس يكى از اين اهل اتّحاد ، جماعت بسيار است در آن كه اخبار او موجب علم و يقين است ، و خلاف و كذب را به وى راه نيست ، چنان كه اخبار جماعتى بسيار به تواتر رسيده است موجب علم و يقين است ، و خلاف و كذب از وى دور ، و هر كه جز اين اهل اتّحاد است از محجوبان ، گروهى باشند اندك كه به واسطهء حجابيّت ، اگر انكار اين مقام كنند به قوىترين حجّتى از كتاب و سنّت محجوج و مغلوب شوند . الجمّ الغفير و الجمّاء الغفير : جماعة الناس ، شريفهم و وضيعهم . < شعر > فمتّ بمعناه و عش فيه او فمت معنّاه و اتبع امّة فيه امّت [1] < / شعر > پس توسّل كن تو كه مسترشدى به حقيقت اين مقام اتّحاد ، و در اين مقام
[1] چه آن كه محرمان بارگاه اتحاد اگرچه به حكم - قليل من عبادى الشكور - اندكاند ، و ليكن به مقتضاى - ان إبراهيم كان امّة - هر واحدى از ايشان جماعتى بسيارند ، چون به حضرت احاطت شعار عشق متحد گشتهاند و به جمعيت حبّ پيوستهاند . و غير ايشان اگرچه به حسب كميّت بسيارند ، ولى به واسطهء تقيّد به حكم جزئيّت و تعيّن و دورى از سعهء عشق گروهى به غايت اندكاند ، لذا مغلوب و مقهور حجج و براهين بالغهء اهل دلند - لو زرته لرأيت الناس في رجل - و الدهر في ساعة و الأرض في دار - . < شعر > مبين حقير گدايان عشق را كاين قوم شهان بى كمر و خسروان بى كلهند < / شعر > پس مغلوبان احكام تقيد و تعيّن اگرچه كثيرند و ليكن از عالم اطلاق و احاطت دورند و در مطمورهء حواس مقبور و رهايى از حجب براى آنها سخت است . < شعر > نازكان را سفر عشق حرامست حرام كه بهر گام در اين ره خطرى نيست كه نيست < / شعر > الشّرذمة : الجماعة القليلة . حجت : غلبت بالحجّة اى البرهان . [1] المعنّى : المتعب . امت : قصدت .
409
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 409