نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 277
و صفات او است به طريق قطع جملهء تعلَّقات و ترك همه مرادات و حظوظ و لذّات و خالى شدن از جمله احكام مراتب از جاه و علوم و احوال و اقوال و اعمال و رفع عادات و ترك معاشرات اصحاب و احباب و اعراض از مباشرت اسباب ، اكنون خوار و بى اعتبار شدم در ميان قبيلهء ارباب سير و طريق و زمرهء اصحاب كشف و تحقيق ، تا به حدى كه خود را به حالى يافتم كه از غايت آن كه به هيچ صفتى و حالى از اين صفات و احوال مذكور ، بر اين اهل قبيله ظاهر نشدم ، اكنون به نزد اين اهل قبيله و زعم و اعتقاد ايشان ، چنان است كه هر چيزى كه اندك حاجتى دينى و دنيوى بدان روا توان كرد ، آن چيز بالاى همّت و نهمت من است . زيرا كه چون من به هيچ صفتى و حالى و علمى و عملى و كشفى و ذوقى برايشان ظاهر نشدم ، ايشان مرا مسلوب و محجوب و مخذول و معزول و مطرود و مردود اعتقاد كردند و از آن غايت بى عقلى و بى كارى و خوارى و بى اعتبارى ، همّت مرا به هيچ مطلبى شريف و نهمتى پسنديده متعلق نشمردند و اهل هيچ چيزى ندانستند . < شعر > و اخملني و هنا خضوعي لهم فلم يروني هوانا بي محلَّا لخدمتى [1] < / شعر > الخامل : الساقط الذي لا نباهة له . و مرا خوار و ساقط الاعتبار گردانيد اين خضوع و تواضع نمودن من مر اين قبيله - أعني أهل طريق و اوليا را - به جهت انتساب ايشان به حضرت معشوق در اين حال ضعف و سستى كه از جهت عدم ظهور من به صفات و احوال و اعمال و علوم و آداب و اخلاق و رعايت حقوق صحبت و مودّت و غير آن ، به من راه يافته است و از براى آن خوارى و ساقط الاعتباري من به نزد ايشان و غايت بى التفاتى و كم عنايتى كه ايشان را در حق من حاصل است مرا شايسته هيچ خدمتى نمىبينند ، نه خدمتى و كارى كه به حضرت معشوق تعلق دارد از اذكار و افكار و عبادات و مانند آن ، و نه خدمتى و كارى نيز كه تعلَّق به ايشان دارد از آداب و اخلاق
[1] اخملنى : جعلني خاملا اى خفى الذكر . و هنا : ضعفا . محلا : بمعنى أهلا و مستحقا .
277
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 277